توهمانی که دلم لک زده لبخندش را
توهمانی که دلم لک زده لبخندش را
اوکه هرگزنتوان یافت همانندش را
منم آن شاعردلخوان که فقط خرج توکرد
غزل وعاطفه وروح هنرمندش را
ازرقیبان کمین کرده عقب می ماند
هرکه تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هرکه تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد توهی حال مرا میپرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اسرار نکرده است فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگرپس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رقیبان به تو این بندش را
منم آن شیخ سیه روز که در اخر عمر
لای موهای تو گم کرده خداوندش را
اوکه هرگزنتوان یافت همانندش را
منم آن شاعردلخوان که فقط خرج توکرد
غزل وعاطفه وروح هنرمندش را
ازرقیبان کمین کرده عقب می ماند
هرکه تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هرکه تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد توهی حال مرا میپرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اسرار نکرده است فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگرپس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رقیبان به تو این بندش را
منم آن شیخ سیه روز که در اخر عمر
لای موهای تو گم کرده خداوندش را
۱.۹k
۱۴ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.