در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم

در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم
ونگران بودم، تا اینکه آنها را تجربه کردم
وحالا ترسی از آنها ندارم

از ( تنهایی ) میترسیدم،
یاد گرفتم (خود را دوست بدارم)

از (شکست )میترسیدم
یاد گرفتم( تلاش نکردن یعنی شکست )

از( نفرت مردم ) میترسیدم
یاد گرفتم ( بهرحال هر کسی نظری دارد )

از ( درد ) میترسیدم
یاد گرفتم( درد کشیدن برای رشد روح لازم است )

از ( سرنوشت ) میترسیدم،یاد گرفتم
( من توان تغییر آن را دارم )

از( آینده ) میترسیدم
یاد گرفتم ( میتوان آینده بهتری ساخت )

از ( گذشته ) میترسیدم
فهمیدم ( گذشته دیگر توان آسیب رساندن به من را ندارد )

و بالاخره از((( تغییر ))) میترسیدم
تا اینکه یاد گرفتم

((( حتی زیباترین پروانه ها هم ،قبل از پرواز کرم بودند و
و *** تغییر *** آنها را زیبامیکند )))
دیدگاه ها (۱)

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧ...

ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺳﺮﺩﯼ ﻣﻜﻦﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﻋﺸﻖ ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻣﻜﻦ! ...ﻻﻑ ﻣﺮﺩﯼ ﻣ...

شمع به کبریت گفت:از تو میترسم تو قاتل من هستی...کبریت گفت:از...

عشق یعنی دستانم را بگیرینگاهم کنیوبگوییمن به بودنت قانعم *حت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط