و تنهایی

و تنهایی
آن ظرف خالیست
که گر از عصاره وجود خویش
لبریزش نکنی
دست بدست کسان می چرخی
یکی زهرت میدهد
به رنگ مستی شراب
دیگری آب می ریزد
برای عطش
گل آلود می کند جام را
کسی تلنگر میزند
به بهانه میهمانی دلت
ویران می کند
منزل را
و تو ای جستجو گر راز
ای تن خسته از
سفر زندگی
سرریز شو
خراب شو
آباد شو
بر خرابه های خود
تا تمام شود
این قصه ناپیوستگی ...

#ليلا_هژير
دیدگاه ها (۱)

بوی باران بوی سبزه بوی خاکشاخه های شسته باران خورده پاکآسمان...

زندگی دفتری ازخاطره هاست ...یک نفردردل شب، یک نفردردل خاک، ی...

آدم‌ها عاشق ما نمی‌‌شوند ، آدم‌ها جذب ما می‌‌شوند.در لحظه‌ای...

این روزهاي ﺁﺧﺮ ﺳﺎﻝ ﻛﻪ همه ﻣﻮﻥ غرق ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻜﻮﻧﻲ و استقبال از نو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط