My scary vampire...
My scary vampire...
پارت ۱۰
کوک : و اما تو ...
ا.ت :( اب دهنشو قورت داد )
کوک : بندازیدش ت زیر زمین
ا.ت : ب ببخشید ... لطفا ...
کوک : چند تا کتکم مهمونش کتید ...
...: راه بیوفت ...
بردنم زیر زمین اونجا تاریک و ترسناک بود کلی گریه کردم تا خوابم برد ...
فردا شد نیومدن دنبالم نور افتاب دیگه نبود خابم برده بود که با درد کتفم بیدار شدم نگاه مردم دیدم جونگکوک داره خونمو میخورع ...
ا.ت : ا .. ار ... ارباب ...
کوکی : هوم ... بگو جونگکوک .. جونگکوک صدام کن دیگه بهم نگو ارباب ..
ا.ت : چ .. چی ... ا ... ارباب خوبید ؟
کوکی : گفتم ارباب نهههه ( داد)
یهو یه چیز نرم رو لبام حس کردم ...
او اون داره منو میبوسهه ....
باهاش همکاری کردم اما یهو دندونای نیشش رو توی لبام فرو برد ..
ا.ت : ایییی ..
کوکی : هوم بیبی
ا.ت : بسه ارباب دیگه دارین هزیون میگید شما مستین
کوکی : ارباب ..؟
ا.ت : جونگکوک ...
جونگکوک رو اوردم توی اتاقش خوابونمش روی تخت ... خواستم برم ک دستمو کشید و منو پرت کرد توی بغلش ...
پارت بعد ؟
نظر بدید درباره فیک تا اینجا ...
یکم انگیزه بدید..
تا ۸۰ تایی دیگه پارت نمیزارم....
پارت ۱۰
کوک : و اما تو ...
ا.ت :( اب دهنشو قورت داد )
کوک : بندازیدش ت زیر زمین
ا.ت : ب ببخشید ... لطفا ...
کوک : چند تا کتکم مهمونش کتید ...
...: راه بیوفت ...
بردنم زیر زمین اونجا تاریک و ترسناک بود کلی گریه کردم تا خوابم برد ...
فردا شد نیومدن دنبالم نور افتاب دیگه نبود خابم برده بود که با درد کتفم بیدار شدم نگاه مردم دیدم جونگکوک داره خونمو میخورع ...
ا.ت : ا .. ار ... ارباب ...
کوکی : هوم ... بگو جونگکوک .. جونگکوک صدام کن دیگه بهم نگو ارباب ..
ا.ت : چ .. چی ... ا ... ارباب خوبید ؟
کوکی : گفتم ارباب نهههه ( داد)
یهو یه چیز نرم رو لبام حس کردم ...
او اون داره منو میبوسهه ....
باهاش همکاری کردم اما یهو دندونای نیشش رو توی لبام فرو برد ..
ا.ت : ایییی ..
کوکی : هوم بیبی
ا.ت : بسه ارباب دیگه دارین هزیون میگید شما مستین
کوکی : ارباب ..؟
ا.ت : جونگکوک ...
جونگکوک رو اوردم توی اتاقش خوابونمش روی تخت ... خواستم برم ک دستمو کشید و منو پرت کرد توی بغلش ...
پارت بعد ؟
نظر بدید درباره فیک تا اینجا ...
یکم انگیزه بدید..
تا ۸۰ تایی دیگه پارت نمیزارم....
۱۱.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.