یه سلام از جنس تنهایی
یه سلام از جنس تنهایی
یه سلام بدون آب و رنگ
یه سلام خشک و خالی به همه ی کسایی که امشب میخوان پای این درد و دل ساده بشینن
خیلی حرفا هست که نمیشه بعضی وقتا تو چندتا جمله خلاصه کرد
خیلی دردام هستن که نمیشه تصورش کرد
اصن خیلی اشکا هستن هیشکی نمیتونه بفهمه کجا و کی ریخته شدن
خیلی خیلی خیلی خیلی چیزا هستن که آدم حتی با گفتنشون خالی نمیشه
اما میگم
همه ی قصه از جایی شروع شد که هیچوقت قرار نبود به دنیا بیام
قرار نبود چشام به این دنیای پُر نقاب باز شه
قرار نبود پاهامو روی این کُره ی لعنتی خاکی بذارم
قرار نبود اصن پسری به اسم مهراب به دنیا بیاد
نمیدونم سرنوشت تقدیر اسمش چیه
اما همیشه گفتم
شاید اصن من باید میومدم تا با گفتم بعضی دردا خیلیارو آروم کنم
از اون موقع بود که اسم خودمو گذاشتم مُسکن
اما چرا من
چرا من خدا
چرا مهراب
خدایا
تو که میدونستی دنیا انقدر بده چرا منو انتخاب کردی
مگه نگفتی اینهمه آدم آفریدی
جرا موقع تقسیم کردن همه ی دردا فقط سهم من شد
چرا
چرا باید تو این شهر شلوغ و بی رحم
چرا باید تو این ترافیک خیابونا
چرا باید تو این کوچه های تاریک و خلوت ، مهراب قدم بزنه و به درداش فکر کنه
به مشکلاتی که توی خانواده شورع میشه به دعواها و بحثا
سردردا رفتا و اومدنا تنها
کینه ها بغضا اشکا
چرا
یا به همون داستانی که روز به روز ساعت به ساعت
دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه ی اون پنج سالو
روزگار به چشمام تیره و تار کنه
آینده ای سیاه گذشته ای تلخ
یا خاطراتی که حتی بیاد آوردنشون جز سردرد واسه آدم هیچی نداره هیچی
عذابه
به مولا که عذابه
ولی بذار یکم وارد جزئیاتش بشیم
اسمی که برای دشمنا از مرگ بدتر شد
تنی که با کشیدن این دردا از سنگ سنگ تر شد
یا قدمایی که از سر بغض و کینه توی پیاده روهای شهر محکم تر شد
یا از اون قلبی که انقدر خنجر خورد تا پرپر شد تا
عشقی که به سادگی از دلم رد شد
بیخیال اینا درد نیست
ولی میدونی چی درده
درد اینه که هرکسی فکر میکنه درد و دلش از اونیکی خیلی بزرگ تره
درد اونی که فکر میکنه خودش از همه داغون تره
ولی من چی بگم
داستان جالبی دارم واسه همه
برای اولین بار هر بار واسه همه تعریف میکنم خشکش میزنه
باورش نمیشه پنج سال عشق یه طرفه داشته باشی توی سینه
بدون اینکه حتی طرفت تورو بشناسه
بدون اینکه حتی طرف بدونه کسی عاشقش بوده
بدون اینکه حتی طرف بدونه بخاطر خودش از خودش گذشتی
بدون اینکه طرف بدونه تنها یادگارش ازت خطای رو دستو تنته
بدون اینکه بدونه تنها تاوانی که پس دادی
اشکای نیمه شب و گریه های مادرته
ولی همه ی اینارو به چی میفروشن
به پول به خونه به ماشین
به چی
به چی میفروشن این دوره زمونه عشقو
قبلا قیمتش بیشتر بود
نمیدونم با کدوم ارزی میسنجنش
نمیدونم با کدوم نرخی قیمتش بالا و پایین میشه
ولی فقط اینو میدونم که این روزا خیلی بی قیمت شده
خیلی مظلوم شده عشق
عشقای مظلوم خیلی زیاد شدن
عشقای بی قیمتو بی ارزش
عشقایی که از ته قلب با یه آه سینه سوز بلند میشن
عشقایی که هیچکس حاظر نیست براشون حتی یه قرون وقت بذاره
خدایا دنیا چجوری شده
چجوری شده که دیگه هیشکی معنی عشقو نمیفهمه
اصن چرا باید عشق تاوانش اشکای مادر باشه
چرا باید مادرم تا صبح بکوبه رو سینشو
آه بکشه اونایی که منو اذیت کردن
چرا باید بعضی وقتا با دیدن حالم حتی به روم نیاره که چمه
بلکه حالم بدتر نشه
چرا ، چرا
چرا نباید یکی تو این دنیات پیدا بشه که بشینه پای درد و دلامون
دردامو بفهمه
چرا باید دردامو با تیغ رو تنم داد بزنم
چرا باید رد خودزنیام بشه پیاده روهای تنهاییم
چرا باید تخت بیمارستانا بشه تخت خوابم
چرا باید هر دکتری که منو ببینه بگه : باز تویی
ای بابا بازم که تو اومدی
انگار واسه همه ی دکترام آشنام
انگار واسه همه ی مردم شهر از بزرگ و کوچیکاش آشنام
خیلی سخته وقتی پاتو از در بیرون میذاری
داری به دردات فکر میکنی و تو خیابونا قدم میزنی
صدای خودتو از دل شهر بشنوی
از دل خیابونا زجه هاتو بشنوی
ولی هیشکی ندونه کینه رو زجه دزده
یا پشت این صدای خسته
چه قلبی که شکسته چه دلی که خورد نشده و چه سردردایی که نیمه شب سراغم نیومده
چرا نباید هیچکسو داشته باشی که پای دردو دلات بشینه
تا جایی تنها بشی که همه ی درداتو تو پشت میکروفون داد بزنی گریه کنی عربده بکشی
بلکه یسری آدمایی که همدردتن آروم شن
انگار لالاییه نه
لالایی میخونم
لالایی لالایی لالایی
بخوابید دلای شکسته که تو این شهر هیشکی به حرفای شما گوش نمیده
بخوابید که فقط درداتونو باید به گور ببرید
بخوابید
لالایی
یه شغل دیگه اسه خودتون انتخاب کنید کسی به حرفای شما گوش نمیده
تو این شهر همه خوابن
همه خوابن
بعضیا
بعضی آدما درداشونو گریه میکنن
بعضی آدما درداشونو رو تنشون خط میندازن
بعشضی آدما درداشونو فریاد میکشونو
بعضی آدما درداشونو سیگار میکشن
بعضی آدمام درداشونو ق
یه سلام بدون آب و رنگ
یه سلام خشک و خالی به همه ی کسایی که امشب میخوان پای این درد و دل ساده بشینن
خیلی حرفا هست که نمیشه بعضی وقتا تو چندتا جمله خلاصه کرد
خیلی دردام هستن که نمیشه تصورش کرد
اصن خیلی اشکا هستن هیشکی نمیتونه بفهمه کجا و کی ریخته شدن
خیلی خیلی خیلی خیلی چیزا هستن که آدم حتی با گفتنشون خالی نمیشه
اما میگم
همه ی قصه از جایی شروع شد که هیچوقت قرار نبود به دنیا بیام
قرار نبود چشام به این دنیای پُر نقاب باز شه
قرار نبود پاهامو روی این کُره ی لعنتی خاکی بذارم
قرار نبود اصن پسری به اسم مهراب به دنیا بیاد
نمیدونم سرنوشت تقدیر اسمش چیه
اما همیشه گفتم
شاید اصن من باید میومدم تا با گفتم بعضی دردا خیلیارو آروم کنم
از اون موقع بود که اسم خودمو گذاشتم مُسکن
اما چرا من
چرا من خدا
چرا مهراب
خدایا
تو که میدونستی دنیا انقدر بده چرا منو انتخاب کردی
مگه نگفتی اینهمه آدم آفریدی
جرا موقع تقسیم کردن همه ی دردا فقط سهم من شد
چرا
چرا باید تو این شهر شلوغ و بی رحم
چرا باید تو این ترافیک خیابونا
چرا باید تو این کوچه های تاریک و خلوت ، مهراب قدم بزنه و به درداش فکر کنه
به مشکلاتی که توی خانواده شورع میشه به دعواها و بحثا
سردردا رفتا و اومدنا تنها
کینه ها بغضا اشکا
چرا
یا به همون داستانی که روز به روز ساعت به ساعت
دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه ی اون پنج سالو
روزگار به چشمام تیره و تار کنه
آینده ای سیاه گذشته ای تلخ
یا خاطراتی که حتی بیاد آوردنشون جز سردرد واسه آدم هیچی نداره هیچی
عذابه
به مولا که عذابه
ولی بذار یکم وارد جزئیاتش بشیم
اسمی که برای دشمنا از مرگ بدتر شد
تنی که با کشیدن این دردا از سنگ سنگ تر شد
یا قدمایی که از سر بغض و کینه توی پیاده روهای شهر محکم تر شد
یا از اون قلبی که انقدر خنجر خورد تا پرپر شد تا
عشقی که به سادگی از دلم رد شد
بیخیال اینا درد نیست
ولی میدونی چی درده
درد اینه که هرکسی فکر میکنه درد و دلش از اونیکی خیلی بزرگ تره
درد اونی که فکر میکنه خودش از همه داغون تره
ولی من چی بگم
داستان جالبی دارم واسه همه
برای اولین بار هر بار واسه همه تعریف میکنم خشکش میزنه
باورش نمیشه پنج سال عشق یه طرفه داشته باشی توی سینه
بدون اینکه حتی طرفت تورو بشناسه
بدون اینکه حتی طرف بدونه کسی عاشقش بوده
بدون اینکه حتی طرف بدونه بخاطر خودش از خودش گذشتی
بدون اینکه طرف بدونه تنها یادگارش ازت خطای رو دستو تنته
بدون اینکه بدونه تنها تاوانی که پس دادی
اشکای نیمه شب و گریه های مادرته
ولی همه ی اینارو به چی میفروشن
به پول به خونه به ماشین
به چی
به چی میفروشن این دوره زمونه عشقو
قبلا قیمتش بیشتر بود
نمیدونم با کدوم ارزی میسنجنش
نمیدونم با کدوم نرخی قیمتش بالا و پایین میشه
ولی فقط اینو میدونم که این روزا خیلی بی قیمت شده
خیلی مظلوم شده عشق
عشقای مظلوم خیلی زیاد شدن
عشقای بی قیمتو بی ارزش
عشقایی که از ته قلب با یه آه سینه سوز بلند میشن
عشقایی که هیچکس حاظر نیست براشون حتی یه قرون وقت بذاره
خدایا دنیا چجوری شده
چجوری شده که دیگه هیشکی معنی عشقو نمیفهمه
اصن چرا باید عشق تاوانش اشکای مادر باشه
چرا باید مادرم تا صبح بکوبه رو سینشو
آه بکشه اونایی که منو اذیت کردن
چرا باید بعضی وقتا با دیدن حالم حتی به روم نیاره که چمه
بلکه حالم بدتر نشه
چرا ، چرا
چرا نباید یکی تو این دنیات پیدا بشه که بشینه پای درد و دلامون
دردامو بفهمه
چرا باید دردامو با تیغ رو تنم داد بزنم
چرا باید رد خودزنیام بشه پیاده روهای تنهاییم
چرا باید تخت بیمارستانا بشه تخت خوابم
چرا باید هر دکتری که منو ببینه بگه : باز تویی
ای بابا بازم که تو اومدی
انگار واسه همه ی دکترام آشنام
انگار واسه همه ی مردم شهر از بزرگ و کوچیکاش آشنام
خیلی سخته وقتی پاتو از در بیرون میذاری
داری به دردات فکر میکنی و تو خیابونا قدم میزنی
صدای خودتو از دل شهر بشنوی
از دل خیابونا زجه هاتو بشنوی
ولی هیشکی ندونه کینه رو زجه دزده
یا پشت این صدای خسته
چه قلبی که شکسته چه دلی که خورد نشده و چه سردردایی که نیمه شب سراغم نیومده
چرا نباید هیچکسو داشته باشی که پای دردو دلات بشینه
تا جایی تنها بشی که همه ی درداتو تو پشت میکروفون داد بزنی گریه کنی عربده بکشی
بلکه یسری آدمایی که همدردتن آروم شن
انگار لالاییه نه
لالایی میخونم
لالایی لالایی لالایی
بخوابید دلای شکسته که تو این شهر هیشکی به حرفای شما گوش نمیده
بخوابید که فقط درداتونو باید به گور ببرید
بخوابید
لالایی
یه شغل دیگه اسه خودتون انتخاب کنید کسی به حرفای شما گوش نمیده
تو این شهر همه خوابن
همه خوابن
بعضیا
بعضی آدما درداشونو گریه میکنن
بعضی آدما درداشونو رو تنشون خط میندازن
بعشضی آدما درداشونو فریاد میکشونو
بعضی آدما درداشونو سیگار میکشن
بعضی آدمام درداشونو ق
- ۴۳.۸k
- ۳۰ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط