.
.
رها نمیشوم از این هجومِ خمیازه
محیطِ خستگیِ من ندارد اندازه
چنان به غصه اسیرم که چشمِ خونریزم
شدهست بینِ بهخونخفتگان پُرآوازه
به دورِ شهرِ دلِ من حصار و دیوار است
جدا نمیشود از هم دو دربِ دروازه
مرا همیشه و هرجا ورقورق کردند
کتابِ زندگی من نداشت شیرازه
پُر از مِهام، پُر از ابرم، پُر از برودتِ محض
هوای حوصله اصلاً نمیشود تازه...
#وحید_اشجع
رها نمیشوم از این هجومِ خمیازه
محیطِ خستگیِ من ندارد اندازه
چنان به غصه اسیرم که چشمِ خونریزم
شدهست بینِ بهخونخفتگان پُرآوازه
به دورِ شهرِ دلِ من حصار و دیوار است
جدا نمیشود از هم دو دربِ دروازه
مرا همیشه و هرجا ورقورق کردند
کتابِ زندگی من نداشت شیرازه
پُر از مِهام، پُر از ابرم، پُر از برودتِ محض
هوای حوصله اصلاً نمیشود تازه...
#وحید_اشجع
۵.۳k
۲۸ شهریور ۱۴۰۰