ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ

ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ

ماییم و لبا لب شدن از یار و دگر هیچ
منصور و اناالحق زدن از دار و دگر هیچ

گر راه به مرهمکده عشق بیابی
الماس بنه بر دل افکار و دگر هیچ

بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ
کای وای زمحرومی دیدار و دگر هیچ

در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ

#عرفی_شیرازی
#یامهدی
#حس_آرامش
دیدگاه ها (۲)

جُــمعه‌هایی که نبودید به تَـفریح زدیممـا فقط درغم هجـران تـ...

ڪاری کـن ای عـزیـز زُلـیـخـا شـود دلـمیوسف اگر تویی ،جگر غرق...

دارد چه زود سُفره‌یِ تو جمع می‌شودما که هـنوز گـِریه‌ی سـیری...

یک روز بالاخره خواهی فهمید دلیل این دلتنگی ها نه باران های پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط