با عصبانیت گفت با التماس و گریه زاری کریم رو راضی کردی و

با عصبانیت گفت: با التماس و گریه زاری کریم رو راضی کردی و ازتهران اومدی اهواز،با قلدری،رحیم رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون حالا حتی زیر بار یه خط نامه نمیروی که لااقل دلمون آشوب نباشه؟
گفتم: آخه تو این آتیش وخون من دنبال کاغذ وقلم نوشتن باشم،چی بنویسم؟
گفت: بابا چقدربرای دو کلمه نوشتن چانه میزنی.نگفتم شاهنامه بنویس،فقط بنویس "من زنده ام"
نمی دانستم چرا باید بنویسم من زنده ام.با این حال بی اختیار با انگشت در خیال خودم روی پایم نوشتم " من زنده ام "..


*من زنده ام * خاطرات دوران اسارت به قلم معصومه آباد

#برشی_از_کتاب
دیدگاه ها (۱۳)

دو حبه بغض کنار دو چای سرد شدهبه گریه های نکرده که مانده درد...

اوائل اینطور نبود که ...اوائل عاشقانه هایم را برای تو می سرو...

اگر چه می گذریم از کنار هم آرام؛شما ز من متنفر،من از شما بیز...

بر مور و مار، جای نفَس تنگ گشته استبُردند بس که آدمیان آرزو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط