P22
P22
+تولدت مبارک باشه آنام....
*مرسییی....
همه تولدشو تبریک گفتن و آخر یونگی بغلش کرد و بوسیدتش.......رفتیم سراغ نهار.
من و آنا فعلا تو اتاق خواب اون کلبه هه بودیم.....هنوز متعجب بود آنا!
+آنا...نگاهتو نگیری یه لحظه از جیمین باشه؟
*م...من؟ کی؟
+حرف نزن....میفهمم نگاهاتو روش...
زمزمه کرد..
*بابا...اون دوست دختر داره...من چیکار دارم بهشون....
لحن آخرش آروم بود...خیلی آروم...
+اخه قربونت برم من که نمیخوای زندگی یکی دیگرو خراب کنی....
*بغض)
+چرا بغض کردی دخترم؟
*(خنده.)
همراه با خندیدنش یه قطره اشکش ریخت....
*یادته بهم میگفتی دخترم من میگفتم مامان....
+آره دخترم....عه اشکاتو پاک کن.....خواهرشه....
*....چ..چی؟
+خواهرشه میگم...دختر خالم...
*چرا نمیگی بهم پسسس؟
+به چه درد شما میخوره.....
*هی...هیچی....
کاش هیچوقت انقدر خودمو خوار نمیکردم و بهش پیشنهاد نمیدادم....
+آناا! قشنگ من...۳ سال گذشته....
*این منو ضعیف میکنه مامان....
#دخترا ب...
عه...چیشده...؟
(آروم زمزمه زد..)
آنا...چرا گریه میکنه؟
+دختر منه دیگه......
جیمین برو...میایم...
#مشکلی پیش اومده؟
+میگم نه برو...
#چیزه...چیشده آنا....
*ه...هیچی......
+به تو چه؟ حال آنا برات مهم شده!
#ها؟....نه کلا پرسیدم.....میگم چیزه تهیونگ کارم....چیز.. کارت داره..
از کنارش بلند شدم و از در رفتم بیرون ولی جیمین موند....
#چیزه.....خوبی آنا؟
*....آ..آره خوبم....
#چرا گریه کردی؟
*ببخشید؟
#خب چرا؟
*همینجوری!
که نا خود آگه دستشو دور کمر آنا حلقه کرد و بغلش کرد...
#آخه چرا؟ قیافت زشت میشه گریه میکنی!
آنا یه کم خودشو از جیمین فاصله داد....
*ببخشید...میشه.....من یکم...چیزم....موذبم!
#آها....اشکالی نداره...من راحتم....
+به بهههههههه!
چشممممم روشننننننن!
جیمین آنارو زد اونور....
#فقط همدلی بود....یه همدردی کوچولو 🤌
+جون عمت...گمشو بیرون....
#چه طرزه صحبت با یه مرد جنتله اخه؟
* اره دیگه ات.....
+جاااننن؟
جیمین تو برو من با این کار ندارم.....
یه چشمک به آنا زد و رفت.....
+مثل اینکه..تو هم بودید...اومدم مزاحم شدم نه؟
*نه بابا مراحمی....
+وای واییییی نمکدوننننن
+تولدت مبارک باشه آنام....
*مرسییی....
همه تولدشو تبریک گفتن و آخر یونگی بغلش کرد و بوسیدتش.......رفتیم سراغ نهار.
من و آنا فعلا تو اتاق خواب اون کلبه هه بودیم.....هنوز متعجب بود آنا!
+آنا...نگاهتو نگیری یه لحظه از جیمین باشه؟
*م...من؟ کی؟
+حرف نزن....میفهمم نگاهاتو روش...
زمزمه کرد..
*بابا...اون دوست دختر داره...من چیکار دارم بهشون....
لحن آخرش آروم بود...خیلی آروم...
+اخه قربونت برم من که نمیخوای زندگی یکی دیگرو خراب کنی....
*بغض)
+چرا بغض کردی دخترم؟
*(خنده.)
همراه با خندیدنش یه قطره اشکش ریخت....
*یادته بهم میگفتی دخترم من میگفتم مامان....
+آره دخترم....عه اشکاتو پاک کن.....خواهرشه....
*....چ..چی؟
+خواهرشه میگم...دختر خالم...
*چرا نمیگی بهم پسسس؟
+به چه درد شما میخوره.....
*هی...هیچی....
کاش هیچوقت انقدر خودمو خوار نمیکردم و بهش پیشنهاد نمیدادم....
+آناا! قشنگ من...۳ سال گذشته....
*این منو ضعیف میکنه مامان....
#دخترا ب...
عه...چیشده...؟
(آروم زمزمه زد..)
آنا...چرا گریه میکنه؟
+دختر منه دیگه......
جیمین برو...میایم...
#مشکلی پیش اومده؟
+میگم نه برو...
#چیزه...چیشده آنا....
*ه...هیچی......
+به تو چه؟ حال آنا برات مهم شده!
#ها؟....نه کلا پرسیدم.....میگم چیزه تهیونگ کارم....چیز.. کارت داره..
از کنارش بلند شدم و از در رفتم بیرون ولی جیمین موند....
#چیزه.....خوبی آنا؟
*....آ..آره خوبم....
#چرا گریه کردی؟
*ببخشید؟
#خب چرا؟
*همینجوری!
که نا خود آگه دستشو دور کمر آنا حلقه کرد و بغلش کرد...
#آخه چرا؟ قیافت زشت میشه گریه میکنی!
آنا یه کم خودشو از جیمین فاصله داد....
*ببخشید...میشه.....من یکم...چیزم....موذبم!
#آها....اشکالی نداره...من راحتم....
+به بهههههههه!
چشممممم روشننننننن!
جیمین آنارو زد اونور....
#فقط همدلی بود....یه همدردی کوچولو 🤌
+جون عمت...گمشو بیرون....
#چه طرزه صحبت با یه مرد جنتله اخه؟
* اره دیگه ات.....
+جاااننن؟
جیمین تو برو من با این کار ندارم.....
یه چشمک به آنا زد و رفت.....
+مثل اینکه..تو هم بودید...اومدم مزاحم شدم نه؟
*نه بابا مراحمی....
+وای واییییی نمکدوننننن
۱۳.۴k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.