از بس که به کوی عشق بنشستیم
از بس که به کوی عشق بنشستیم
از بس که به راه عقل بنشستیم
عمر از پس انتظار بنشستیم
چون لاله به باغ دل ستان رفتیم
با داغ درون ز بوستان رفتیم
چون غنچه ز دست دشمنان رفتیم
چون گل به فراق دوستان رفتیم
چون شمع سحر به هر زبان رفتیم
چون شمع سحر به هر روان رفتیم
ما خود به میان کار با هستیم
چون آب ز سر گذشته بودیم
چون شمع ز پای رفته بودیم
چون سایه به خاک خفته بودیم
چون ماه تمام هفته بودیم
چون شمع به چشم کم ندیدیم
با اشک روان به هم نشینیم
از بس که به راه عقل بنشستیم
عمر از پس انتظار بنشستیم
چون لاله به باغ دل ستان رفتیم
با داغ درون ز بوستان رفتیم
چون غنچه ز دست دشمنان رفتیم
چون گل به فراق دوستان رفتیم
چون شمع سحر به هر زبان رفتیم
چون شمع سحر به هر روان رفتیم
ما خود به میان کار با هستیم
چون آب ز سر گذشته بودیم
چون شمع ز پای رفته بودیم
چون سایه به خاک خفته بودیم
چون ماه تمام هفته بودیم
چون شمع به چشم کم ندیدیم
با اشک روان به هم نشینیم
۱.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.