از بس که به کوی عشق بنشستیم

از بس که به کوی عشق بنشستیم
از بس که به راه عقل بنشستیم
عمر از پس انتظار بنشستیم

چون لاله به باغ دل ستان رفتیم
با داغ درون ز بوستان رفتیم

چون غنچه ز دست دشمنان رفتیم
چون گل به فراق دوستان رفتیم

چون شمع سحر به هر زبان رفتیم
چون شمع سحر به هر روان رفتیم
ما خود به میان کار با هستیم

چون آب ز سر گذشته بودیم
چون شمع ز پای رفته بودیم

چون سایه به خاک خفته بودیم
چون ماه تمام هفته بودیم

چون شمع به چشم کم ندیدیم
با اشک روان به هم نشینیم
دیدگاه ها (۰)

خلقت همه دلپسند و زیبا باشدگویی که همه از بهر دل ما باشددر ع...

گل سپید بروید در این بهار چه خوش

گل تنهای دل من تراوید در بهار

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط