خواب بودی حیفم آمد با لبت بازی کنم
"خواب بودی حیفم آمد با لبت بازی کنم
پیش خود گفتم کمی تمرین خودسازی کنم"
یک دلم در فکر لبها ، یک دلم مملو عشق
ساعتی با خود نشستم تا دلم راضی کنم
گفتم این نقاشی بکر است و باید تا سحر
در کنارش باشم و با او غزل سازی کنم
شعر موزون بودی و سرشار احساسات ناب
مانده بودم با چه سبکی واژه پردازی کنم
می نوشتم صد غزل یا مثنوی،تک بیت ناب
تا که با اشعار خود جای تو طنازی کنم
لحظه ای ترکیب موهایت مرا آشفته کرد
بر سرم زد تا کمی با موی تو بازی کنم
می کشیدم دست خودرا بین گیسوهای تو
تا که با گیسوی تو آرایه پردازی کنم
خواب و رویا بودی آن شب یا که هر حس دگر
هر چه بودی در برت باید سرافرازی کنم
هرچه آن شب دیدم ازسیمای بهت انگیز تو
بار دیگر صحنه را باید که نوسازی کنم
پیش خود گفتم کمی تمرین خودسازی کنم"
یک دلم در فکر لبها ، یک دلم مملو عشق
ساعتی با خود نشستم تا دلم راضی کنم
گفتم این نقاشی بکر است و باید تا سحر
در کنارش باشم و با او غزل سازی کنم
شعر موزون بودی و سرشار احساسات ناب
مانده بودم با چه سبکی واژه پردازی کنم
می نوشتم صد غزل یا مثنوی،تک بیت ناب
تا که با اشعار خود جای تو طنازی کنم
لحظه ای ترکیب موهایت مرا آشفته کرد
بر سرم زد تا کمی با موی تو بازی کنم
می کشیدم دست خودرا بین گیسوهای تو
تا که با گیسوی تو آرایه پردازی کنم
خواب و رویا بودی آن شب یا که هر حس دگر
هر چه بودی در برت باید سرافرازی کنم
هرچه آن شب دیدم ازسیمای بهت انگیز تو
بار دیگر صحنه را باید که نوسازی کنم
- ۱.۴k
- ۰۲ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط