پاییز عزم رفتن دارد

پاییز عزم رفتن دارد.
میشنوی صدایِ سرد زمستان را؟
زمستان، این پیرمردِ خسته و رنجور در راه است.
می آید تا به بهانه سرمایش، با آغوشهایِ گرم، جبران کنیم کمبود عاطفه اهالی این دیار را.

می آید تا با نگاه هایِ گرم، جبران کنیم سردیِ رفتار این اهالی رو..

می آید که خوشبختی را جار بزنیم با دو فنجان چایِ گرم و دو نگاهِ گرم و دو دِلِ گِره خورده به هم...!

چای را دَم کن
که زمستان در راه است...
دیدگاه ها (۱۱)

تلاشـــــــــ کنیمهمان گونه باشیم که می‌گوییم. تلاشـــــــــ...

یک بار هم صدایم کرد ابدِ من.یعنی به من ختم می‌شود.یعنی به هم...

بہ جاے تماشاے پنجره‌ے زندڪَے دیڪَراناز ڪتاب عمـرٺ لذٺ ببر......

گاهےگمان نمےکنےولےمےشودگاهے نمے‌شود که نمے‌شودگاهےهزار دعا ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط