روزی روزگاری جایی کیلومترها در اعماق اقیانوس

روزی روزگاری جایی کیلومترها در اعماقِ اقیانوس
اختاپوسِ جوان و تنهایی به نام نینا زندگی می‌کرد
نینا بیشترِ وقتشو صرفِ بيرون آوردن
موجودات عجیب و غریب از سنگها و صدف‌ها می‌کرد
و خیلی خوشحال بود
اما، در روز دوشنبه کوسه پیداش شد کوسه ازش پرسید اسمت چیه
اون گفت : نینا کوسه دوباره پرسید می‌خوای دوستِ من باشی
نینا گفت آره باید چیکار کنم کوسه گفت کارِ زیادی نباید بکنی
فقط بذار من یکی از دستاتو بخورم
نینا هیچ‌وقت دوستی نداشت پس فکر کرد این کاریه
که برای به دست آوردنِ یه دوست باید انجام بده
اون به هشتا دستش نگاه کرد و تصمیم گرفت
یکی از دستاشو به دوستِ جدیدش بده
هر روزِ اون هفته کوسه و نینا با هم بازی می‌کردن
اونا با هم غارها رو می‌گشت و قلعه‌های شنی می‌ساختن
و با سرعت شنا می‌کردن و هر شبی که کوسه گرسنه ش می‌شد
نینا یکی دیگه از دستاشو می‌داد تا دوستش بخوره.
روز یکشنبه بعد از این که کُلِ روز رو بازی کرده بودن
کوسه به نینا گفت که خیلی گرسنشه
نینا گفت اصلا متوجه نمی‌شم
من تا الان شش تا از دستامو دادم و حالا تو بازم
یکی دیگه از دستامو می‌خوای
کوسه با لبخندی دوستانه بهش نگاه کرد و گفت
یکیش رو نمی‌خوام این دفعه همه‌ش رو می‌خوام
نینا پرسید چرا کوسه گفت چون دوستها ا برای همین موقع‌ها خوبن
وقتی که کوسه غذاشو تموم کرد
احساسِ تنهاییِ و ناراحتیِ شدیدی وجودشو گرفت
اون دلش برای دوستی که باهاش غارها رو بگرده
قلعه‌های شنی بسازه و با هم با سرعت شنا کنن تنگ شده بود
اون خیلی دلش برای نینا تنگ شده بود
پس اون شنا کرد تا یه دوست جدید پیدا کنه
ما هم بعضی وقتا تو رابطه هامون همین کارو می‌کنیم
فقط برای این‌که احساس کنیم کسی دوستمون داره
فقط برای این‌که دوست داشتنی دیده شیم
کسانی هایی وارد می‌شن و اروم اروم قسمت هایی
از آدمِ دوست داشتنی درونمون رو سرکوب می‌کنیم
قطع می‌کنیم و نمی‌بینیمش که چه دردی می‌کشه
فقط برای این‌که همون تصویری بشیم
که طرف تو رابطه از ما می‌خواد و این درد داره
دردناکه. اما باز هم ادامه می‌دیم تا جایی
که دیگه هیچ احساس خوب و دوست داشتنی
نسبت به درونمون نداریم این‌جاست که خسته می‌شیم
و احتمالا اون کس میره سراغ طعمه جدیدش
و ما می‌مونیم و این تفکر که دیگه قرار نیست
رابطه‌ی صمیمی و درستی با دیگری داشته باشیم
این داستان پایان تلخ‌تر دیگه‌ای هم می‌تونه داشته باشه
این‌که طرفی که سال‌ها آزار داده برمی‌گرده و می‌گه دلم برات تنگ شده
به گذشته‌ها که نگاه کنیم از خاطراتمون سَرَک میکشن و میگن
سلام برگردم.
دیدگاه ها (۴۰)

@oveys22 دوست عزیز تولدتون مبارک.🎊

یاسم فدای دستای مهربونت بشم😍 @yasamin.73

خلاصه ی همه ی بهانه ها این است تو از یادم نمیروی.

فرمول مهربونی اونقدرها هم سخت نیستاون آدمی که بهش میگی زشت د...

برای کسی وقت بذارید که براتون وقت میذاره؛برای کسی بمیرید که ...

کف دستم رو نگاه کرد و گفت گمشده داری. این خط که شبیه هشت هست...

یکی از افراد داخل ویورس این عکسو پست کرد و گفت:#تئته 🌻 هر رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط