خدایا یادته واسه نرفتن خونه یکی از اقوام دستای کوچیکمو به
خدایا یادته واسه نرفتن خونه یکی از اقوام دستای کوچیکمو به طرفت دراز میکردم هی ایه الکرسی میخوندم تا اونا خونه نباشن ..یادته تو ده سالگی تو حرم امام رضا کاری کردی که چادری بشم؟ اخه دوست نداشتی تا آخر مانتویی بمونم..یادته تو 13 سالگی بالمو شکوندی نذاشتی شهید بشم ...چراااا آخه چرااا؟؟ اون موقع من چی از مطهره کم داشتم هاااا؟؟ خدایا یادته با یه خوندن آیه الکرسی برام معجزه میکردی... خدایا اون موقعا مجازی نبود ...گوشی هم نبود یادته چقدر بهت نزدیک بودم ولی حالا چی؟؟؟ ... خدایا من همون ادمم با این تفاوت دیگه اون سادات کوچولوی اون موقعا نیستم ..دیگه ساده نیستم.. دیگه دنیا برام جالب و قشنگ نیست..آخه هوای اینجا آلودست و پر از گناهه.. آخه اینجا همه بلدن دل امام زمانمون رو بشکونن و اشک خانوم فاطمه الزهرا رو دربیارن .. خدایا منم دارم مسموم میشم ...نفسم داره بوی گناه میده...پس دریاب ما رو ای مهربانترین مهربانها..ما ضعیفیم..مسکینیم.. حقیریم ..جز تو کسی رو نداریم جز تو خالقی نداریم..پس العفو های ما رو بپذیر
۷.۵k
۰۵ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.