دیدمش

دیدمش ........
تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم
دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست
اما این شرم نگذاشت ؛
چون بنفشه ای سر به زیر افکندم
به زمین خیره شدم و او به آرامی ازکنارم گذر کرد
با خطی از عطر دورم حصار کشید
این دلخواه ترین اسارتی است
که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است....
دیدگاه ها (۱)

همیشه #سیگار کشیدنت عذابم میدادراستشو بخوای بیشتر از روی حسا...

بی تو مهتاب شبی باز.....

گفتم:"ببین فراموشش کردم؟!"خندید! گفتم:" به خدا!دیگه خوبِ خوب...

نشسته ام و آینده خود را تصور میکنم...تصور میکنم در حیاط خانه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط