وقتی شامه حیاط
وقتی شامه حیاط
مست از عطر شب بوها می شود
و خرمایی چشمانت
سنگینی یک روز خسته را
روی پیراهن شمعدانی میتکاند
از نردبان آسمان بالا می روم
پرده ی ستاره دار شب را می کشم
وبستری به رنگ مهتاب
میان آغوشم میگسترانم
تو
همراهِ بوسه هایی
که پاره های جانم را به نفس هایت
پیوند میزند
بر شانه ام به خواب می روی
و من
زیبا ترین آفریده ی خدا را
پشت چشمان بسته ام
نقاشی میکنم
مریم_امینی
مست از عطر شب بوها می شود
و خرمایی چشمانت
سنگینی یک روز خسته را
روی پیراهن شمعدانی میتکاند
از نردبان آسمان بالا می روم
پرده ی ستاره دار شب را می کشم
وبستری به رنگ مهتاب
میان آغوشم میگسترانم
تو
همراهِ بوسه هایی
که پاره های جانم را به نفس هایت
پیوند میزند
بر شانه ام به خواب می روی
و من
زیبا ترین آفریده ی خدا را
پشت چشمان بسته ام
نقاشی میکنم
مریم_امینی
۴.۹k
۲۷ دی ۱۴۰۰