مخواهم برگردم ب روزها کودک

مےخواهَم بَرگَردَم بِـﮧ روزهاے کودَکے …

آטּ روزها کـِﮧ :

پِدَر تنها قَهرِماטּ بود…

عِشــق ، تَنها در آغوشِ مادَر خُلاصِـﮧ مےـشُد…بالاتَرین نُــقطِـﮧے زَمےـטּ، شـانِـﮧ هاے پِـدَر بُــود…

بَدتـَرین دُشمَنَم ، بَرادَرَ ـم بُودَ…

تَنــها دَردَم ، زانُو های زَخمـے اَم بود…

تَنـها چیزی کِه میشِکَست ، اَسباب بـازیهایَم بـود

وَ مَعناے خُداحافِـظ ، تا فَردا بود…

آن روزها لااَقل عَروسَکی داشتَم تا با او دَردُدِل کُنَم

فِکر میکَردَم به حَرفَم گوش میکُنَد :)

این روزها میدانَم که او هم نمی فهمد

خُدایا خَستِـﮧ اَم!

دِلَم بَچِگے میخواهَد.....[👼 🏻 ]
دیدگاه ها (۳)

سلامتــی منی که یه روز عاشق شـــدم... سلامتـی اونی که عاشق ک...

-خیلـی سَـخته 🙃 +چـی سَختهـ ؟ 😳 -اینکهـ بغـضِت جلویهـ حرف...

تو ظاهر بگی بخندیولی دلت خون گریهـ کنهـ :)))))

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط