هیزم انبارها میشدم

هیزم انبارها می‌شدم
به بوی سرانگشت‌های تو بود،
که جوانه کردم.

چه بود زندگی؟
اگر تو نمی‌رسیدی!
#شمس_لنگرودی
دیدگاه ها (۱)

همه‌سو نظر چو کردی نظری به سوی ما کنسخن سکوت بشنو، دَم آدمی ...

ای زندگی تن و توانم همه توجانی و دلی ای دل و جانم همه توتو ه...

می خواهمت برای روزهای ابتدای پاییز...عاشقت می شومدر تک تک جو...

دنبال کنده های عزیز کسی تو اورمیه زندگی نمی کنه فقط پسرا جوا...

من و تو می دانیمزندگی یک سفر استزندگی جاده و راهی است به آن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط