سمیه کردستان

ناهید با بسیج و سپاه همکاری می‌کرد. قبل انقلاب هم توی تظاهرات ها شرکت می‌کرد حتی یکبار ساواک شناسایی‌اش کرد و با باتوم و شلاق زدش و بدنش را سیاه و کبود کرد.

ناهید عاشق امام خمینی بود. ۱۲ بهمن وقتی تلویزیون عکس امام را نشان داد ناهید پدرش را صدا کرد: بابا آقای خمینی که میگن ایشون هست. بعد روی صفحه تلویزیون دست کشید و آرزوهایش را بلند گفت: چقدر دلم میخواهد از نزدیک ببینمش، باهاش حرف بزنم. ناهید همانجا ایستاد و حرف زد. حرفی که پایش ایستاد.

دی ماه سال ۱۳۶۰ ناهید ۱۷ ساله بود که وقتی به سمت درمانگاه می‌رفت، حزب کومله او را دزدیدند و به اسارت بردند.

از روستایی به روستای دیگر. دستانش را با طناب بستند. موهای سرش را تراشیدند. در روستا چرخاندند و گفتند به خمینی توهین کن تا آزادت کنیم.

... آذر ماه سال ۶۱ پیکر زنده به گور شده ناهید در حالیکه همه ناخن‌های دست و پایش کشیده و چند جای سرش شکسته بود در روستای هشمیز پیدا شد.

او پای عشق به امام خمینی جان داد و وعده آزادی دروغین آنها را باور نکرد. همانهایی که پیکر ناهید از وجودشان و خصم و قساوت قلبشان مورد تهدید بود و به گلزار شهدای تهران منتقل شد و در قطعه ۲۸ به خاک سپرده شد.


#شهید_ناهید_فاتحی
#شهدای_خانم
#سمیه_کردستان
#شهید_ترور
#شهید_شکنجه
#شهید
#شهادت
#شهدا

زیلینک
https://zil.ink/Shahiidsho
دیدگاه ها (۱)

از خدا خواست او را پاکیزه بپذیرد

شهیدی که با خوشحالی، وصیتنامه نوشت!!

شما که ماندید کاری زینبی کنید

لحظه شهادت شهید عباس کریمی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط