کجای قصه نگفته ام دوستت دارم بگذار فکر کنم هیچ کج

کجایِ قصه نگفته ام دوستت دارم ؟؟ بگذار فکر کنم ... هیچ کجا انگار ! تا یادم می آید بهانه هایم هم پر بود از فریاد فریادِ اینکه دیــــــــــوانه ! من دیوانه ی توام .. اما ببخش مرا! انگار همچون کودکی نوزاد بوده ام که هرچه تقلا می کند کسی نمی فهمد که شیر نمی خواهد.. که گرمایِ تنِ مادر می خواهد.. اما.... حالا می نویسم: بارها بخوان بلند بخوان دیــــــــــــــوانه دوستت دارم . . .
دیدگاه ها (۱۲۹)

وقتی پروانه در تاری بیفتد کهعنکبوتش سیر باشدتازه قصه آغاز شد...

لبهایم خاموشند اما کاش غوغای درونم را میشنیدی و باورم میکردی...

دست زیر چانه ام ژست شاعرانه نیست ...!! تکیه گاه دردهای زن...

زانوهایم را در آغوش گرفته بودم ،وقتی …تو برای آغوش دیگری زان...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط