بعد مهمونی
بعد مهمونی
(هایون)
توی اتاقم نشسته بودم میدونستم الانکه در بازشه و نامجون با اصبانیت بیاد و منو ببره به سمت اتاقه شکنجه..
بلخره در باز شدو نام اومد تو
×بیب نخوابیدی
_بیب؟؟وات ده هل؟(توی دلت)
_ن..نه..نخوابیدم..الان میخاستم بخوابم
×همم اوکی تو بخواب من یه خورده کار دارم بعدش میام
_باشه
×اها راستی من فردا باید برم امریگا یه چند روزی اونجا هستم چون کار دارم..
_ا..باشه..من میخوابم..
(یونگی)
جیمین:چییی
+اهم اگه اجوما بهم نمیگفت کله نخشه نابود میشد
جیمین:وای خدای من،ولی هایون..رسمن زده به کلش
+اهم
جیمین:یونگییی انقدر خونسرد نباش باید فردا دست به کار شیم مگه نه هایون بد بختموم میکنه،
+فردا نامجون میره امریگا ماهم میریم کاری میکنیم همه ی انبار های اسلحه رو ازدست بده بعدش همرو به اسم خودمون میزنیم
جیمین: اهم اسم ولی باید مواضب باشیم،
+اهم میخام وختی برگشتیم کره لبخنده پیروزی روی لبای اون پیره مرد نباشه
جیمین:زخمت چی خوبه؟
+یعس خوبه الان بزار بخوابم
جیمین:هم باشه شب بخیر
(صبح)(اتاق کاره نامجون)
×خوب فک کنم همه فهمیدید
اعضا:بله قربان
×خوبه،،یونگی
+بله قربان
×تو باهامون نمایی
جیمین و یونگی باهم:چی چرا
+قربان زخمم خوب شده نیازی..
×تو باید مراقب هایون باشی،به کسه دیگه ای اعتماد ندارم باشه
+...چشم قربان
×اگه گفت میخاد بره جایی باهاش برو و یه ثانیم نتهاش نذار
+چشم..
×پس بزن برین
همه از اتاق رفتن بیرون یونگی هم میخاست بره که جیمین دستشو گرفتو درو بست
جیمین:حالا چیکار کنیم..
+هیچی تو کارارو انجام میدی
جیمین:...اخرش این خونسردی تو منو میکشه،باشه انجامش میدم
+اگه درست انجامش ندی اونموقه خونسردیم نه خودم میکشمت
جیمین:ببند بابا مارفتیم تو با هایون عشقو حال کن(به حالت مسخره)
+ببند اون دهنو
همه رفتن،،،هایون و یونگی هم توی اون عمارت بزرگ تنها موندن...
(((به پارت ۱۶،۱۳،۱۲ دقت کنید)))
پارت ۲۰
کامنت زیاد میخاممممم
(هایون)
توی اتاقم نشسته بودم میدونستم الانکه در بازشه و نامجون با اصبانیت بیاد و منو ببره به سمت اتاقه شکنجه..
بلخره در باز شدو نام اومد تو
×بیب نخوابیدی
_بیب؟؟وات ده هل؟(توی دلت)
_ن..نه..نخوابیدم..الان میخاستم بخوابم
×همم اوکی تو بخواب من یه خورده کار دارم بعدش میام
_باشه
×اها راستی من فردا باید برم امریگا یه چند روزی اونجا هستم چون کار دارم..
_ا..باشه..من میخوابم..
(یونگی)
جیمین:چییی
+اهم اگه اجوما بهم نمیگفت کله نخشه نابود میشد
جیمین:وای خدای من،ولی هایون..رسمن زده به کلش
+اهم
جیمین:یونگییی انقدر خونسرد نباش باید فردا دست به کار شیم مگه نه هایون بد بختموم میکنه،
+فردا نامجون میره امریگا ماهم میریم کاری میکنیم همه ی انبار های اسلحه رو ازدست بده بعدش همرو به اسم خودمون میزنیم
جیمین: اهم اسم ولی باید مواضب باشیم،
+اهم میخام وختی برگشتیم کره لبخنده پیروزی روی لبای اون پیره مرد نباشه
جیمین:زخمت چی خوبه؟
+یعس خوبه الان بزار بخوابم
جیمین:هم باشه شب بخیر
(صبح)(اتاق کاره نامجون)
×خوب فک کنم همه فهمیدید
اعضا:بله قربان
×خوبه،،یونگی
+بله قربان
×تو باهامون نمایی
جیمین و یونگی باهم:چی چرا
+قربان زخمم خوب شده نیازی..
×تو باید مراقب هایون باشی،به کسه دیگه ای اعتماد ندارم باشه
+...چشم قربان
×اگه گفت میخاد بره جایی باهاش برو و یه ثانیم نتهاش نذار
+چشم..
×پس بزن برین
همه از اتاق رفتن بیرون یونگی هم میخاست بره که جیمین دستشو گرفتو درو بست
جیمین:حالا چیکار کنیم..
+هیچی تو کارارو انجام میدی
جیمین:...اخرش این خونسردی تو منو میکشه،باشه انجامش میدم
+اگه درست انجامش ندی اونموقه خونسردیم نه خودم میکشمت
جیمین:ببند بابا مارفتیم تو با هایون عشقو حال کن(به حالت مسخره)
+ببند اون دهنو
همه رفتن،،،هایون و یونگی هم توی اون عمارت بزرگ تنها موندن...
(((به پارت ۱۶،۱۳،۱۲ دقت کنید)))
پارت ۲۰
کامنت زیاد میخاممممم
۱۷.۰k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.