حقیقت داشت
حقیقت داشت
ترسیده بودم
من از تمام جمعههایی که
رویای بودنت
شبیهِ بغضی موزون
هوای خانه را تبدار میکرد، ترسیده بودم
دچارِ سردی چشمهای تو
از خوابِ آرامِ کلاغی بر درخت
از گفتگوی باران و پائیز و پنجره
از همهمه ی غروب و غربت و خیابان
از خودم ....
ترسیده بودم
ماه بر بلندی آسمان
یک شبِ خسته در جریان
در تصورِ جاده
کسی از مجاورتِ آبیِ آرامِ دریا میآید
من سخت ترسیدهام .... بیا
ترسیده بودم
من از تمام جمعههایی که
رویای بودنت
شبیهِ بغضی موزون
هوای خانه را تبدار میکرد، ترسیده بودم
دچارِ سردی چشمهای تو
از خوابِ آرامِ کلاغی بر درخت
از گفتگوی باران و پائیز و پنجره
از همهمه ی غروب و غربت و خیابان
از خودم ....
ترسیده بودم
ماه بر بلندی آسمان
یک شبِ خسته در جریان
در تصورِ جاده
کسی از مجاورتِ آبیِ آرامِ دریا میآید
من سخت ترسیدهام .... بیا
- ۵۲۵
- ۱۱ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط