حقیقت داشت

حقیقت داشت
ترسیده بودم
من از تمام جمعه‌هایی‌ که
رویای بودنت
شبیهِ بغضی موزون
هوای خانه را تبدار میکرد، ترسیده بودم
دچارِ سردی چشم‌های تو
از خوابِ آرامِ کلاغی بر درخت
از گفتگوی باران و پائیز و پنجره
از همهمه ی غروب و غربت و خیابان
از خودم ....
ترسیده بودم
ماه بر بلندی آسمان
یک شبِ خسته در جریان
در تصورِ جاده
کسی‌ از مجاورتِ آبی‌ِ آرامِ دریا می‌‌آید
من سخت ترسیده‌ام .... بیا
دیدگاه ها (۱)

مراقب دست هایت باش.نکند هرکسی که از راه رسید بخواهد سردیِ د...

زندگی را خیلی ساده گرفته بودیم! از همان بچگی، فکر میکردیم آس...

🌷 🌷 🌷 🌷

قدمت برسر چشمان دل خسته ے ماکه براے دلمان یار و #برادر شده ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط