شخصی مادر پیرش را در زنبیلی میگذاشت و هرجا که می رفت با خ

شخصی مادر پیرش را در زنبیلی میگذاشت و هرجا که می رفت با خود میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید و فرمود:آن زن کیست؟
گفت این زن مادرم است.او مرا بزرگ کرده است و به گردن من حق دارد و من تا آخر عمرش او را به دوشم میگیرم تا مهرش را پاسخ گفته باشم.
حضرت عیسی فرمود : او را شوهر بده و خود را رها کن.
شخص گفت : پیر و علیل است و قادر به حرکت نیست.
پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت:
اخه نکبت ! تو بهتر میدونی یا پیغمبر خدا
خخخخخخ
دیدگاه ها (۲)

داستان فوق العاده زیبا حتما بخوانید.سه برادر مردی را نزد حضر...

@خواب مہدی (عج) را ببینید شب بخیر @ بوسہ از پایش بچینید شب ب...

@@ نظرات قابل تأمل و خواندنی عالم عامل و عارف واصل حضرت آیت‌...

حکیمی درجمع مریدانش نشسته بود....یکی از شاگردان از وی پرسید:...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط