وانشات از Jhope
رو پوش سفیدش رو پوشید و موهاشو از پایین بست. از بچگی عاشق حیوونا بود و آرزوش بود که یه روز دامپزشک بشه که به این آرزوش رسیده بود از این بابت خیلی خیلی خوشحال بود .
کلینیکش رو باز گرد و پشت میز نشستو منتظر بیماراش موند .
شروع کردن به یادداشت کردن چیزایی که بعد از چند دیقه سایه کسی رو بالای سرش احساس کرد فورا از جاش بلند
+به کلینیک ...
با دیدن هوسوک جمله شو کامل نکرد .
هوسوک با لبخند بهش نگاه میکرد .
+هوسوک؟
-چیه از دیدن دوست پسرت خوشحال نشدی؟
+این چه حرفیه ؟ چی شده که اینجا اومدی ؟
-گفتم بد نیست که برم دست دوست دخترمو بگیرمو با خودم ببرم سر قرار
+الان ؟
-آره
+هوسوک خیلی دوست دارم بیام ولی امروز چند نفر وقت گرفتن و نمیتونم بهشون چیزی بگم ممکنه اتفاقی برای حیوونا بیوفته و دیر بشه
-باشه منتظرت میمونم هر وقت تموم شد بعدش بریم
+حوصلت سر نره؟
-نه من هیچ از اینکه کنارت باشم خسته نمیشم
+دیوونه...
هوسوک رو یکی از مبل ها نشست و گوشیشو درآورد و مشغول شد .
یه پیام به گوشیش اومد و برشداشت
هوسوک بود : فایتینگ
سرشو بالا آورد و خندید و هوسوک بهش چشمک زد.
..............
امروز کلی کار کرده بود و استرس کشیده بود
هوسوک کل روز ساکت بود هر ازگاهی براش نوشیدنی میخرید یا موقع ناهار پیتزا خرید و دوتایی خوردن .
ا.ت خودشو رو مبل ولو کردهوسوک پاشد و تابلو رو برگردوند و پرده های کلینیک رو کشید چراغارا رو خاموش کرد و فقط مهتابی رو روشن گذاشت.
+اگه یکی بیاد چی ؟
-میبینه بستست میره یه جایه دیگه
+واقعا که
-ارزش یه حیوون بیشتر از منه ؟
+چرت نگو
ا.ت دستاشو باز کرد
+بیا بغلم
-داری مسخرم میکنی ؟
+باشه من میام بغلت پا شد و پرید تو بغل هوسوک .
محکم بغلش کرد و هوسوک سرشو بوسید
-حالا بریم سر قرارمون ؟
+باشه کجا میریم؟
-نمیدونم تو راه تصمیم میگیریم.
+خیله خب .
رو پوشش رو درآورد و موهاشو باز کرد . و کیفش رو برداشت .
کلینیک رو بست و دست همو گرفتن دوتایی باهم رفتن
+بازم با موتور اومدی ؟
-آره اینجوری هیجانش بیشتره
+یااا مثل دفعه قبل منو نترسونی
-باشه باشه.
هوسوک کلاه یدک رو به ا.ت داد و سوار شد ا.ت سوارشد و دستاشو دور هوسوک حلقه کرد
-سفت بچسب .
تمام ماشینارو رد میکرد البته ملاحظه دوست دخترش رو میکرد .
آخر تو پایین شهر کنار یکی از نودل فروشی ها نگه داشت
-من اینجا رو خیلی دوست دارم محشره
+اگه تو بگی محشره من حرفی ندارم.
با اینکه یه غذای ساده بود ولی انگار ا.ت بهترین غذای دنیارو خورده بود .
هوسوک وقتی سگش رو آورده بود باهاش آشنا شده بود یه هفته سگش رو آورد که بعدش دووم نیاورد و مرد این تاثیر بدی رو هوسوک گذاشته بود ولی آشنایی با ا.ت حالشو خوب کرده بود و آخر سر دلشو باخت به دختر رو به روش.
لپشو کشید
-سیر شدی خانوم دامپزشک
+آره انگار یه عالمه غذا خوردم
-پاشو میخوام جای دیگه ای هم بریم
+باشه
تو یه دستش کفشاش بود و با دست دیگش دست هوسوک رو گرفته بود .
پاهاشو آروم رو شنا میذاشت. دریا تو شب واقعا خیلی میچسبید صداش بادی که میومد و آخر سر شنایه سردی که روش پا میذاری .
+هوسوک دریا امشب آرومه
-آره خیلی
هوسوک خم شد و ا.ت رو براید استایل بغلش
+چیکار میکنی دیوونه
هوسوک ل..بای ا.ت رو کوتاه بو...سید .
+دارن نگاهمون میکنن
-بزار نگاه کنن ببینن که تو فقط ماله منی
✓ #Erick ~ #Oneshot ~ #BTS ~ #Jhope ❜
⊸ @fan_bts_ot7
کلینیکش رو باز گرد و پشت میز نشستو منتظر بیماراش موند .
شروع کردن به یادداشت کردن چیزایی که بعد از چند دیقه سایه کسی رو بالای سرش احساس کرد فورا از جاش بلند
+به کلینیک ...
با دیدن هوسوک جمله شو کامل نکرد .
هوسوک با لبخند بهش نگاه میکرد .
+هوسوک؟
-چیه از دیدن دوست پسرت خوشحال نشدی؟
+این چه حرفیه ؟ چی شده که اینجا اومدی ؟
-گفتم بد نیست که برم دست دوست دخترمو بگیرمو با خودم ببرم سر قرار
+الان ؟
-آره
+هوسوک خیلی دوست دارم بیام ولی امروز چند نفر وقت گرفتن و نمیتونم بهشون چیزی بگم ممکنه اتفاقی برای حیوونا بیوفته و دیر بشه
-باشه منتظرت میمونم هر وقت تموم شد بعدش بریم
+حوصلت سر نره؟
-نه من هیچ از اینکه کنارت باشم خسته نمیشم
+دیوونه...
هوسوک رو یکی از مبل ها نشست و گوشیشو درآورد و مشغول شد .
یه پیام به گوشیش اومد و برشداشت
هوسوک بود : فایتینگ
سرشو بالا آورد و خندید و هوسوک بهش چشمک زد.
..............
امروز کلی کار کرده بود و استرس کشیده بود
هوسوک کل روز ساکت بود هر ازگاهی براش نوشیدنی میخرید یا موقع ناهار پیتزا خرید و دوتایی خوردن .
ا.ت خودشو رو مبل ولو کردهوسوک پاشد و تابلو رو برگردوند و پرده های کلینیک رو کشید چراغارا رو خاموش کرد و فقط مهتابی رو روشن گذاشت.
+اگه یکی بیاد چی ؟
-میبینه بستست میره یه جایه دیگه
+واقعا که
-ارزش یه حیوون بیشتر از منه ؟
+چرت نگو
ا.ت دستاشو باز کرد
+بیا بغلم
-داری مسخرم میکنی ؟
+باشه من میام بغلت پا شد و پرید تو بغل هوسوک .
محکم بغلش کرد و هوسوک سرشو بوسید
-حالا بریم سر قرارمون ؟
+باشه کجا میریم؟
-نمیدونم تو راه تصمیم میگیریم.
+خیله خب .
رو پوشش رو درآورد و موهاشو باز کرد . و کیفش رو برداشت .
کلینیک رو بست و دست همو گرفتن دوتایی باهم رفتن
+بازم با موتور اومدی ؟
-آره اینجوری هیجانش بیشتره
+یااا مثل دفعه قبل منو نترسونی
-باشه باشه.
هوسوک کلاه یدک رو به ا.ت داد و سوار شد ا.ت سوارشد و دستاشو دور هوسوک حلقه کرد
-سفت بچسب .
تمام ماشینارو رد میکرد البته ملاحظه دوست دخترش رو میکرد .
آخر تو پایین شهر کنار یکی از نودل فروشی ها نگه داشت
-من اینجا رو خیلی دوست دارم محشره
+اگه تو بگی محشره من حرفی ندارم.
با اینکه یه غذای ساده بود ولی انگار ا.ت بهترین غذای دنیارو خورده بود .
هوسوک وقتی سگش رو آورده بود باهاش آشنا شده بود یه هفته سگش رو آورد که بعدش دووم نیاورد و مرد این تاثیر بدی رو هوسوک گذاشته بود ولی آشنایی با ا.ت حالشو خوب کرده بود و آخر سر دلشو باخت به دختر رو به روش.
لپشو کشید
-سیر شدی خانوم دامپزشک
+آره انگار یه عالمه غذا خوردم
-پاشو میخوام جای دیگه ای هم بریم
+باشه
تو یه دستش کفشاش بود و با دست دیگش دست هوسوک رو گرفته بود .
پاهاشو آروم رو شنا میذاشت. دریا تو شب واقعا خیلی میچسبید صداش بادی که میومد و آخر سر شنایه سردی که روش پا میذاری .
+هوسوک دریا امشب آرومه
-آره خیلی
هوسوک خم شد و ا.ت رو براید استایل بغلش
+چیکار میکنی دیوونه
هوسوک ل..بای ا.ت رو کوتاه بو...سید .
+دارن نگاهمون میکنن
-بزار نگاه کنن ببینن که تو فقط ماله منی
✓ #Erick ~ #Oneshot ~ #BTS ~ #Jhope ❜
⊸ @fan_bts_ot7
۱۹.۷k
۰۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.