بیا که بیتو به جان آمدم ز تنهایی

بیا، که بی‌تو به جان آمدم ز تنهایی
نمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی

بیا، که جان مرا بی‌تو نیست برگ حیات
بیا، که چشم مرا بی‌تو نیست بینایی

بیا، که بی‌تو دلم راحتی نمی‌یابد
بیا، که بی‌تو ندارد دو دیده بینایی

اگر جهان همه زیر و زبر شود ز غمت
تو را چه غم؟ که تو خو کرده‌ای به تنهایی

#عراقی
دیدگاه ها (۲)

این همه چـــــتر در یڪ بـــــاران این همه تنها...

تو یک عاشقانه ی قدیمیتو شعری زیبادر تو عطری ست ؛مخصوص روزهای...

تازگی ها در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمی گویمسکوت و سکوت و س...

باید یکی باشد که ببینی دل توی دلش نیست که تو را به وقت هایی ...

🍒🌱شاعرم، از قلمم سود و زیان نیست مراز غم و درد جهان نای بیان...

ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند استبیا، که دیده به دیدارت آرزو...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط