من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

-وحشی بافقی

#شعر 💌
#زیبا 🌸 💫
دیدگاه ها (۱)

آخر تو کجا و ما کجاییمای بی‌تو حیات و عیش بی‌کارای کرده ز دل...

دل پر درد را درمان تو سازیشفای جان بیمارم تو باشیاگر چه سخت ...

آهنگ دراز شب ز من پرسکز فرقت تو دمی نخفتمبر هر مژه قطره‌ای چ...

عاشقان هرچند مشتاق جمال دلبرنددلبران بر عاشقان از عاشقان عاش...

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را🌸به یک پرواز بی هنگ...

دو غزل نذر دو تا دیدهء زیبا کردم عاشق شعر شدم شور تماشا کردم...

چندپارتی☆p.4جمعه صبح ساعت۳۰ :۹ دقیقه ات: دیشب اینقدر گریه کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط