فیک
فیک:
The girl I bon’t like
پارت16:
رزان:
بعد از اینکه رفتن من رو مبل بودمو بچها رفتن لباساشونو عوض کنن منم از فرصت استفاده کردمو برگه رو باز کردمـ نوشته بود:
اگه ی وقت کاری داشتی ب من زنگ بزن
.........
شمارشو نوشتع بود ته قلبم ازش تشکر کردمـ اسمشونو غیر شوگا ته دلمـ گذاشتمـ گل پسران بنگتنـ 😊❤♥ بهشون میومد... بعدش ک بچها اومدن سانهی بغلمـ کرد و ی ماچـ محکمـ از لپمـ کرد محکم بغلم کرد و جونا و اچا رفتن سوپ برامـ درستـ کننـ می چا هم داشتـ ی کاریـ میکـرد رو کاغـذ.. بهشـ گفتمـ:
+می چاااا...چیکا میکنی؟؟
_چی...هان دارمـ ی چیزی حسابـ کتابـ میکنمـ؟؟
+سانهی میری کیف پولی منو بیاری؟..
سانـهـی_اره...عزیزمـ...
رفتـ و برگشتـــــــ کیفمو داد بهم درشو باز کردمـ کارتـ پس اندازمـ ک خیلی کمـ بود البتهـــــــ پولـــــــ ترمـ باشگامـ بـود امــــــــا....خواهرمـ خیلیـ مهمترعـ... درش اوردمـ و دادمـ دستـ می چـا با اخم نگامـ کرد و گفت:
_اینـ...چیهـ...ت خودتـ..بیشترعـ...از همه پولـ احتاجی...
ی لبخند زدمـ و گفتمـ البته ب شوخی:
_گم شوو تا قرون اخر ازت میگرمـ دیوثـ...
خندید و گفت:
_منمـ دادمـ....
جونا گفتـ:
_ولی چ پسرای خوبی بودنـ...
نگاهی بهشـ کردیمـ و سانـا گفتـ:
_پسر ندیدهــــــــ...ی بی حـــیا...
خندیدمـ و منم نگاهیـ ب جونا کردمـ ک داره با دمپایی میاد دنبالمونـ...ب بچها گفتم:
_خوبــ...حالا...از کار بی کار شدیمــ ک هیچـ چیکار کنیم
؟؟؟؟؟
جونا _عجب بدبختی داریمااااا....
اچا _بنظر من خوشبختـــــ ترینـــــ دخترایــ زمینیمـــــ مخصوصا رز ـــ .....
نگاهی همه بهشـ کردیمو و گفت:
_اخخه لیدر بنگتنـ میاد ب تو کمکـ کنهـ ارع... اوسکلاــ.... میفهمینـ اگهـ ی ساسنگ فنـ اونجا بود چیـ میشد؟؟؟
همه با هم_چی میشد؟؟؟
اچا_هیچی فقط در مغز یه کیپاپر میگنجه ک شکا اوسکلا نیستینـ...
نفسمو اه مانند بیرونـ دادمـ و ب شوگا... فکـر کردمـ خیلی خوبـ شـد ک تونستیمـ سانهیـ رو نجاتـ بدیمـ...
The girl I bon’t like
پارت16:
رزان:
بعد از اینکه رفتن من رو مبل بودمو بچها رفتن لباساشونو عوض کنن منم از فرصت استفاده کردمو برگه رو باز کردمـ نوشته بود:
اگه ی وقت کاری داشتی ب من زنگ بزن
.........
شمارشو نوشتع بود ته قلبم ازش تشکر کردمـ اسمشونو غیر شوگا ته دلمـ گذاشتمـ گل پسران بنگتنـ 😊❤♥ بهشون میومد... بعدش ک بچها اومدن سانهی بغلمـ کرد و ی ماچـ محکمـ از لپمـ کرد محکم بغلم کرد و جونا و اچا رفتن سوپ برامـ درستـ کننـ می چا هم داشتـ ی کاریـ میکـرد رو کاغـذ.. بهشـ گفتمـ:
+می چاااا...چیکا میکنی؟؟
_چی...هان دارمـ ی چیزی حسابـ کتابـ میکنمـ؟؟
+سانهی میری کیف پولی منو بیاری؟..
سانـهـی_اره...عزیزمـ...
رفتـ و برگشتـــــــ کیفمو داد بهم درشو باز کردمـ کارتـ پس اندازمـ ک خیلی کمـ بود البتهـــــــ پولـــــــ ترمـ باشگامـ بـود امــــــــا....خواهرمـ خیلیـ مهمترعـ... درش اوردمـ و دادمـ دستـ می چـا با اخم نگامـ کرد و گفت:
_اینـ...چیهـ...ت خودتـ..بیشترعـ...از همه پولـ احتاجی...
ی لبخند زدمـ و گفتمـ البته ب شوخی:
_گم شوو تا قرون اخر ازت میگرمـ دیوثـ...
خندید و گفت:
_منمـ دادمـ....
جونا گفتـ:
_ولی چ پسرای خوبی بودنـ...
نگاهی بهشـ کردیمـ و سانـا گفتـ:
_پسر ندیدهــــــــ...ی بی حـــیا...
خندیدمـ و منم نگاهیـ ب جونا کردمـ ک داره با دمپایی میاد دنبالمونـ...ب بچها گفتم:
_خوبــ...حالا...از کار بی کار شدیمــ ک هیچـ چیکار کنیم
؟؟؟؟؟
جونا _عجب بدبختی داریمااااا....
اچا _بنظر من خوشبختـــــ ترینـــــ دخترایــ زمینیمـــــ مخصوصا رز ـــ .....
نگاهی همه بهشـ کردیمو و گفت:
_اخخه لیدر بنگتنـ میاد ب تو کمکـ کنهـ ارع... اوسکلاــ.... میفهمینـ اگهـ ی ساسنگ فنـ اونجا بود چیـ میشد؟؟؟
همه با هم_چی میشد؟؟؟
اچا_هیچی فقط در مغز یه کیپاپر میگنجه ک شکا اوسکلا نیستینـ...
نفسمو اه مانند بیرونـ دادمـ و ب شوگا... فکـر کردمـ خیلی خوبـ شـد ک تونستیمـ سانهیـ رو نجاتـ بدیمـ...
- ۵.۳k
- ۱۶ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط