« کارتها » تقسیم شد
« کارتها » تقسیم شد
یکی من ، یکی تو
...... « بازی » ........
به همین سادگی ، شروع شد !
حکم من ، « دل » بود
« خِشت خِشت » آن ، احساس
....... حکم تو « خِشت »
به سختی « دلِ سنگت » !
« تمام دلم » را که بردی
بازی تمام شد !
.....و بلند شدم
« میز بازی ، جایی برای بازندگان ندارد »
.... اما ..........
« از ته دل دعا کردم » خدا کند !
در بازی با « دیگران »
« حکم تو » دل نباشد
...... و « حکم آنها » ، خشت !!
تا « هیچوقت » نفهمی
با چه « حالی » رفتم !!
یکی من ، یکی تو
...... « بازی » ........
به همین سادگی ، شروع شد !
حکم من ، « دل » بود
« خِشت خِشت » آن ، احساس
....... حکم تو « خِشت »
به سختی « دلِ سنگت » !
« تمام دلم » را که بردی
بازی تمام شد !
.....و بلند شدم
« میز بازی ، جایی برای بازندگان ندارد »
.... اما ..........
« از ته دل دعا کردم » خدا کند !
در بازی با « دیگران »
« حکم تو » دل نباشد
...... و « حکم آنها » ، خشت !!
تا « هیچوقت » نفهمی
با چه « حالی » رفتم !!
۵۵۶
۱۹ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.