چهل روز گذشت

⚜ چهل روز گذشت...

در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست، وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم های تازه عوض شده پیچید، و آن گاه که خیمه ها در رقص شعله ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. دشمن به جشن و سرور ایستاد و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه های آراسته، به انتظار کاروانی نشستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته ترین دل و تاول زده ترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده می آمد. ولی، چهل روز گذشت. حقیقت، عریان تر و زلال تر از همیشه، از افق خون سر برآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهیدان، خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که آن روز در غریبانه ترین غروب، در گمنام ترین زمین و در عطشناک ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگ های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز است که یزیدیان، جز رسوایی ندیده اند و جز پتک استخوان کوب، فریادی نشنیده اند
دیدگاه ها (۱۰)

خواستم این اربعین راکربلا باشم،نشد🌷 🍃 از نجف، پای پیاده کربل...

تقدیم به شما خوباناولین روز آذرتون مبارکهمراه با بهترینهاامر...

⚜ بلبلان آمده گل ها همه پرپر گشتند⚜ حرم الله دوباره به حرم ب...

#دلتنگ_حرم 🌹 همہ رفیقام اومدن منو دوسم نداشــتے🌹 مُردم و رو ...

🔻۱۷ آبان ماه ۱۴۰۰،یک خبر تیتر اول تموم استوری ها شده بود ، ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط