پارت ۳ (فصل دوم )
ولی .... اگه خودش نخواد چی ... اگه ردم کنه اگه بهم بگه دوسم نداره... اکه بگه خودش یکی رو داره ... اگه....... نه نباید اینجوری فکر کنم ... بعد از اینکه رفتم حموم و لباسام و پوشیدم که کنارش روی تخت نشستم که متوجه شدم هنوزم با لباسهای بیمارستانه ... از کمد خودم ... یه شرتک و پیراهن برداشتم و تنش کردم... بعدم کنارش خوابیدم و توی بغلش خوابیدم ....... با درخورد نور خورشید به صورتم از خواب بیدار شدم... بعد از انجام دادن کارام ... رفتم پایین و بعد از خوردن صبحونه... نشسته بودم که صدای در اومد .... دروباز کردم که وسایل جدید رسیده بود ...و کارکنان شروع به عوض کردن سرامیک و رنگ های دیوار ها کردن ... گفته بودم میخوام رنگشون ابی کم رنگ باشه و اونا هم شروع به رنگ کردن و انجام کارهاشون کردن ... تقریبا نزدیکای عصر کارشون تموم شد .... منم شروع به چیدن وسایل کردم ... وقتی کارم تموم شد ... غذا خوردم .. و رفتم اتاق ها رو نگاه کردم دقیقا جوری که میخواستم رنگ کرده بودن تخت و کمد ها و وسایل های جدید و تو شون گذاشتم ... الان فقط اتاق خودم مونده بود ... به اتاقم رفتم و آروم ا.ت و از تخت بلند کردم و توی حموم داخل وان گذاشتمش ... خودمم رفتم و بعد از چیدن وسایل جدید توی اتاقم رفتم توی حموم .... و لباسام و لباسهای .... ا.ت و دراوردم و شروع به شستن بدنش کردم بعد از اینکه کاملا تمیز اش کردم .... حوله رو دور بدنش پیچیدم و روی تخت گذاشتمش ... از توی کمد لباسام و پوشیدم برای خودشم لباس برداشتم ... لباس ها رو روی تخت گذاشتم و بلندش کردم ... جای زخمش و با زدعفونی تمیز کردم و با باند دورش پیچیدم ... بعدم لباسا رو تنش کردم ... و با حوله ی دیگه سرش و خشک کردم ... بعد از شونه و بافتن موهاش توی بغلم گرفتمش ........
ویو ا.ت
از درد بدی توی شونه ام بیدار شدم .... وقتی کنارم و نگاه کردم دیدم شوگا کنارم خوابیده ... خیلی ناز بود .. چون فقط تیر به شونه ام خورده بود میتونستم بلند شم از اتاق بیرون رفتم تا آب بخورم ... ولی چرا خونه این شکلی شده چه خوشگل شده ... بجای رنگ سیاه دیوار ها الان آبی کم رنگ شده بودن ... وقتی به همه جا نگاه کردم همچ چیزی سر جاش نبود ... یه لیوان آب .. از توی آشپزخونه برداشتم و بعد از خوردنش خواستم برگردم اتاق که .....
ادامه دارد
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.