شهیدان را شهیدان میشناسند

•| شهیدان را شهیدان می‌شناسند |•

کارت عروسی که برایش می‌آمد
می‌خندید و می‌گفت: بازم شبی با شهدا !
با رقص و آهنگ و شلوغ‌بازی‌های عروسی
میانه‌ای نداشت. بیرون تالار خودش را
به خانواده عروس و داماد نشان می‌داد
و می‌رفت گلزار شهدا...

همه‌ی فکر و ذکرش پیش شهدا بود
می‌رفتیم روستا برای سمنوپزان
وسط تفریح و گشت و گذار
مثل کسی که گمشده‌ای دارد
می‌پرسید: حاج‌آقاسید این دورو بر
شهید نیست بریم پیشش؟

به قصد زیارت حاج‌احمدکاظمی
راه افتادیم سمت اصفهان...
خانمم بهش گفت:
شما هم که مثل سید
به ماشینتون نمی‌رسید!
وسط آن تق‌وتوق‌ها گفت:
« همه‌ی این‌ها رو باید بذاریم و بریم
باید به دلمون برسیم تا به ماشینمون..»

هرموقع سراغش را می‌گرفتم
جواب‌هایی مشابه می‌شنیدم؛
آقامحسن کجاست؟ رفته نمازجمعه.
آقامحسن کجاست؟ رفته گلزارشهدا
آقامحسن کجاست؟ رفته اصفهان
سرِ مزار شهید کاظمی ...
به پدرخانمش گفتم: خوبه کلا سرش
به این فضاها مشغوله ولی یه‌طوری باشه
که تو فامیل براش حرف درنیارن ...
#شهید_بی‌سر #پاسدار_مدافع‌حرم #شهید_محسن_حججی
دیدگاه ها (۴)

هر وقت می خواست کشتی بگیرد و مسابقه دهد قبل از آن دو رکعت نم...

هیچ کس در بستر مرگ آرزو نکرد که کاش بیشتر کار کرده بود و ثرو...

سلام ای انتظــار انتظـــارم / سلام ای رهبر و ای یادگارمسلام...

ای شهـدا ؛از چشمانـتان ،از امتداد نگاه روشن‌تان ،می‌توان یاف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط