لحظـــه هـــا را متوســـل به دعــاییم بیا سالیان
لحظـــه هـــا را متوســـل به دعــاییم بیا سالیانی ست کــه دل تنـگ شماییم بیا
وسعتت در دل این ظرف نشد جا ماندیم تشنه ازحسرت رویت لب دریا ماندیم
چشممان خشک شد از وسعت این بی آبی و نداریم دگـــر طاقـــت ایــن بـی آبی
در قنوت دلمان خواهــش بـاران داریـم ندبه خوانــیم و تمنـــای بهاران داریم
پس ببار ای پسر حضرت بـاران بر ما که ترک خورده زمین ازاثراین گرما
دامن دشت شـده ســـفره ی راز دل مـا داغ آلالـــه نـشـــانی ز نـــیاز دل مــا
ما که درراه توعمری ست تمامی گردیم گردبـــادیم و بـه دنبال شما می گردیم
چـند جمعـــه دلمان را سر راهت آریـم تا بـــدانی که تـــمنای وصالت داریم
شهرمان را زرخِ چون قمرت روشن کن کوچه ها را پراز نسترن وسوسن کن
آسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد نه که ما فاطمه هم چشم به راهت دارد
وسعتت در دل این ظرف نشد جا ماندیم تشنه ازحسرت رویت لب دریا ماندیم
چشممان خشک شد از وسعت این بی آبی و نداریم دگـــر طاقـــت ایــن بـی آبی
در قنوت دلمان خواهــش بـاران داریـم ندبه خوانــیم و تمنـــای بهاران داریم
پس ببار ای پسر حضرت بـاران بر ما که ترک خورده زمین ازاثراین گرما
دامن دشت شـده ســـفره ی راز دل مـا داغ آلالـــه نـشـــانی ز نـــیاز دل مــا
ما که درراه توعمری ست تمامی گردیم گردبـــادیم و بـه دنبال شما می گردیم
چـند جمعـــه دلمان را سر راهت آریـم تا بـــدانی که تـــمنای وصالت داریم
شهرمان را زرخِ چون قمرت روشن کن کوچه ها را پراز نسترن وسوسن کن
آسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد نه که ما فاطمه هم چشم به راهت دارد
۱.۵k
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.