من بودم اسحاق فرصت حسن دقت اره و اینا خیلی بودیم گفتن

من بودم اسحاق فرصت، حسن دقت، اره و اینا خیلی بودیم، گفتن یارانت قطع شده، تو نمیری به موت قسم خیلی تو لک شدم، کفنو پوشیدم قمه رو برداشتم رفتم نهاد...
دیدگاه ها (۲)

زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت,گوشت بدن خودرا میکند وبه جوجه های...

‏هر کس بخواد برای بچه‌های قوه‌های قضاییه و مقننه و مجریه قمه...

بازیهای کامپیوتری درس بزرگی از زندگی رو بهم یاد دادن که هر ز...

تکپارتیموضوع:وقتی بی خبر میره سفر کاریاز زبون شوگا:از چند رو...

یونا :صبح از خواب پاشدم درو برم نگاه کردم کوک کنارم خوابیده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط