تنفریکهتبدیلبهعشقشد

#تنفری_که_تبدیل_به_عشق_شد
پارت ¹:
ویو شیون
از خواب بیدار شدم و یه دوش ده مینی گرفتم و موهامو خشک و لباسامو عوض کردم و سمت اتاق مامانم رفتم که بهش صب بخیر بگم چون اون همیشه زود بیدار میشد
+مامان جونم بیدار شدی؟.... مامان؟.... چرا جواب نمیدی؟
اروم وارد اتاقش شدم انگار خواب بود رفتم پیشش روی تخت نشستم
+مامان قشنگم صبح شده نمیخوای بیدار شی؟
دستشو گرفتم بدنش یخ بود صورتش سمت خودم چرخوندم کن با صورتش که کامل رنگ گچ دیوار شده بود مواجه شدم ترسیدم و سریع داداشم رو صدا کردم
+سسسسسااااااااننننننن کجاییییییی
ویو سان
داخل اتاقم نشسته بودم که با صدای داد شیون به خودم اومدم وقتی رفتم پیشش دیدم پیش مامان نشسته و مامان رنگش پریده
÷ چته چی شده؟
+او...اومدم... د..دیدم.. مامانی.... هق.... بدنش یخه و اصلا جواب نمیدههه
÷باشه اروم باش
نبض مامان رو چک کردم انکار نمیزد یا فک کنم من همچین احساسی کردم
÷زنگ برن آمبولانس
+...ب..ب...باشه...
شیون رفت که به آمبولانس زنک بزنه که.....

پایان پارت اول
دیدگاه ها (۰)

سلام قشنگامم

چرا گزارش میکنین کصکشا

نام رمان: #تنفری_که_تبدیل_به_عشق_شدژانر: عاشقانه، غمگینتعدا...

قشنگام پروفایلو تغییر دادم

{مافیای من}{پارت ۱۰}باشه عشقم بخواب کوک ویو همین طور مونده ب...

خون‌آشام جذاب من( P:8)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط