Love without trust
Love without trust
پارت ۱۴
ویو لینو
این پسر چه قدر کیوته. وقتی دستش رو گرفتم. وای قلب چه تند زد ، احساس کردم الان میاد بیرون. یه بطری اب خرید و برگشتم پیش هان.
لینو: بهتری؟
هان : نه خیلی بد بود. خیلی ترسیدم.
لینو : میخوای یه کاری کنم فراموشش کنی؟
هان منظورم فهمید.
هان : خجالت بکش.
لینو : عه باشه بابا معذرت میخوام. قهر نکن.
ویو هان
دلم نمیومد قهر کنم ولی اون بچه باید بفهمه من ناراحت میشم. ولی وقتی چشماش رو دیدم.
هان : باشه ولی وسیله بعدی با سلیقه منه.
لینو : باشه. چی بازی کنیم؟
هان: بریم ماشین برقی؟
لینو : باشه. بریم.
با لینو رفتیم ماشین برقی بازی کنیم. چند تا پسر توی صف هی گیر داده بودن بهم که لینو رو عصبی میکند؛بلخره رفتیم داخل. لینو از اعصبانیت هی محکم میزد به ماشین اونا چون اونا هی میومدن و دور من میچرخیدن. لینو و من نفر دوتا بیلط داشتیم ولی اون پسرا یکی پس اونا زود تر رفتند. خوشحال بودم اونا رفتند ولی لینو هنوز عصبانی بود. از ماشین اومدم بیرون میخواستم برم که دستم رو گرفت.
لینو : کجا؟؟!!
هان : دیدم عصبانی دیگه نمیخوام بازی کنم بریم خونه.
لینو : ببخشید دیگه عصبی نیستم. بیا بشین.
میدونستم عصبی و دلم نمیخواست یه وقت ناراحت تر شه.
هان : نه نمیام. از این بازی خسته شدم.
لینو : پس دنبال من بیا.
هان : کجا؟؟!!
لینو : تو فقط بیا.
هان : باشه.
ویو لینو
بعد از شنیدن باشه هان دستش رو گرفتم و بردمش سمت چرخ و فلک.
لینو : بیا بریم بالا غروب خورشید رو ببینیم.
هان : چچچیییی؟؟!!! یادت رفته من از ارتفاع میترسم.
لینو : خواهش میکنم. قول میدم حواسم باشه نترسی ، باشه.
هان : عه بابا..........باشه.
لینو : پس بدو بیا.
تقریبا نزدیک تعطیلی پارک بود. نقشه داشتم وقتی چرخ و فلک به بالا ترین نقطه رسید به هان درخواست ازدواج کنم. سوار شدیم. هان مثل دفعه قبل کلی استرس داشت وقت روی صندلی نشست هی پاش رو میخوروند؛ دستش رو گرفتم و ارومش کردم.
لینو : چیزی نمیشه قول میدم.
هان: (با ترس)ب...ا...... ش.. هه.
لینو: نترس من این جا .
هان سر تکون داد. چرخ و فلک شروع به گردش کرد. هان اول از ترسش دستم رو فشار میداد ولی بعد اروم شد. چرخ و فلک به اخرین نقطه رسیده بود.
ویو هان
داشتم به منظره جلوم نگاه میکردم که لینو اومد و جلوم زانو زد.اولش جا خوردم و عد منتظر موندم حرف بزنه.
لینو: هان میشه.....
ترق توروق چرخ و فلک و ایستادن ان نزاشت حرف لینو کامل شه. ( توق به این شانس)
هان ترسید و پرید بغل لینو لینو هم خشکش زده بود.
پارت ۱۴
ویو لینو
این پسر چه قدر کیوته. وقتی دستش رو گرفتم. وای قلب چه تند زد ، احساس کردم الان میاد بیرون. یه بطری اب خرید و برگشتم پیش هان.
لینو: بهتری؟
هان : نه خیلی بد بود. خیلی ترسیدم.
لینو : میخوای یه کاری کنم فراموشش کنی؟
هان منظورم فهمید.
هان : خجالت بکش.
لینو : عه باشه بابا معذرت میخوام. قهر نکن.
ویو هان
دلم نمیومد قهر کنم ولی اون بچه باید بفهمه من ناراحت میشم. ولی وقتی چشماش رو دیدم.
هان : باشه ولی وسیله بعدی با سلیقه منه.
لینو : باشه. چی بازی کنیم؟
هان: بریم ماشین برقی؟
لینو : باشه. بریم.
با لینو رفتیم ماشین برقی بازی کنیم. چند تا پسر توی صف هی گیر داده بودن بهم که لینو رو عصبی میکند؛بلخره رفتیم داخل. لینو از اعصبانیت هی محکم میزد به ماشین اونا چون اونا هی میومدن و دور من میچرخیدن. لینو و من نفر دوتا بیلط داشتیم ولی اون پسرا یکی پس اونا زود تر رفتند. خوشحال بودم اونا رفتند ولی لینو هنوز عصبانی بود. از ماشین اومدم بیرون میخواستم برم که دستم رو گرفت.
لینو : کجا؟؟!!
هان : دیدم عصبانی دیگه نمیخوام بازی کنم بریم خونه.
لینو : ببخشید دیگه عصبی نیستم. بیا بشین.
میدونستم عصبی و دلم نمیخواست یه وقت ناراحت تر شه.
هان : نه نمیام. از این بازی خسته شدم.
لینو : پس دنبال من بیا.
هان : کجا؟؟!!
لینو : تو فقط بیا.
هان : باشه.
ویو لینو
بعد از شنیدن باشه هان دستش رو گرفتم و بردمش سمت چرخ و فلک.
لینو : بیا بریم بالا غروب خورشید رو ببینیم.
هان : چچچیییی؟؟!!! یادت رفته من از ارتفاع میترسم.
لینو : خواهش میکنم. قول میدم حواسم باشه نترسی ، باشه.
هان : عه بابا..........باشه.
لینو : پس بدو بیا.
تقریبا نزدیک تعطیلی پارک بود. نقشه داشتم وقتی چرخ و فلک به بالا ترین نقطه رسید به هان درخواست ازدواج کنم. سوار شدیم. هان مثل دفعه قبل کلی استرس داشت وقت روی صندلی نشست هی پاش رو میخوروند؛ دستش رو گرفتم و ارومش کردم.
لینو : چیزی نمیشه قول میدم.
هان: (با ترس)ب...ا...... ش.. هه.
لینو: نترس من این جا .
هان سر تکون داد. چرخ و فلک شروع به گردش کرد. هان اول از ترسش دستم رو فشار میداد ولی بعد اروم شد. چرخ و فلک به اخرین نقطه رسیده بود.
ویو هان
داشتم به منظره جلوم نگاه میکردم که لینو اومد و جلوم زانو زد.اولش جا خوردم و عد منتظر موندم حرف بزنه.
لینو: هان میشه.....
ترق توروق چرخ و فلک و ایستادن ان نزاشت حرف لینو کامل شه. ( توق به این شانس)
هان ترسید و پرید بغل لینو لینو هم خشکش زده بود.
۶.۱k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.