به عشق تمامی مادران

به عشق تمامی مادران

مادری پیروپریشان احوال
عمر اوبود فزون از پنجاه
زن، بی شوهرواز حاصل عمر
یک پسر داشت شرور و خود خواه

روزوشب درپی اوباشی خویش
بی خبرازشرف وعزت وجاه
دیده بود اوبه بَرِمادرپیر
یک گره بسته ی زر،گاه به گاه

شبی آمد که ستاند آن زر
بکند صرف عمل های تباه
مادرازدادن زرکرد اِبا
گفت رو،که گناه است، گناه

این ذخیره است مرا ای فرزند
بهر دامادیت انشاءالله
حمله آورد پسرتا گیرد
آن گره بسته ی زرخواه نخواه

مادر ازجور پسر شیون کرد
بود ازچاره چودستش کوتاه
پسر افشرد گلوی مادر
سخت چندان که رخش گشت سیاه

نیمه جان،پیکرمادربگرفت
برسردوش وبیفتاد به راه
بُرد درچاه عمیقی افکند
کز جنایت نشود کس آگاه

شد سرازیر پس ازواقعه او
تا نماید به ته چاه نگاه
از ته چاه به گوشش آمد
ناله ی زار و حزینی ناگاه

آخرین گفته ی مادراین بود
آه! فرزند، نیفتی درچاه.....

دیدگاه ها (۴)

جواب سه نفرمراسخت تکان داد:اول:مستی دیدم که افتان و خیزان در...

ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾ...

تاثیر ارتفاعات بر انسان از زبان قرآن:امروزه همه ما میدانیم ک...

رفتم تشیع جنازش دیدم درخونش گاردبستن وبازرسی بدنی میکنن گفتم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط