کوپیولیسم
.
انگار تراژدی «مکبث» را چهارصد سال بعد امروزی کرده باشند؛ با همان ژرفا و شور و ظرافت گفتوگوهای فراموشنشدنی و تجربههای آموختنی. با سرنوشت عجیب آدمهایی گره میخوریم که حسد میورزند، بهراحتی خون میریرند، حرص میخورند، کینهجویی میکنند و مغرور و مستبد تصمیم میگیرند و فرمان میرانند.
توغایخان و تویخان دو سردار مغول هستند که با همراهی هم در جنگها پیروز هستند و در سرزمینهای اطراف نامشان در دل مردم وحشت میآفریند. توغای با دسیسه تویخان را دستگیر میکند و او را در جامه روسپیان در شهر با خفت و تحقیر میگرداند. آیبانو همسر زیبای تویخان و عشق قدیمی توغای ناخواسته به میان جنگ دو گردنکش کشیده میشود. ناچار میشود برای بازپسگیری کلات و حفظ مردمش به نیرنگ متوسل شود و شجاعانه در مسیری بیبازگشت میافتد و میگوید من این بازی خون را نمیخواستم؛ این راهی بود که شما جنگطلبان خونریز نشانم دادید. توغای زمانی که تویخان را اسیر و خوار میکند از زبان یکی از فرماندهانش میشنود: شما دوتن دوشبهدوش و همقدر بودید با شکست افسانۀ یکی آن دیگری نیز بهراحتی در ذهنها میشکند. توغای چنان سرمست پیروزی است که این پند دلسوزانه را نمیشنود و نمیفهمد که اگر تویخان شکستنی است توغای هم شکستنی و نابودشدنی است. همین فرد دوراندیش چندی بعد به توغای میگوید چهگونه در شهری امید زندگی داری که پیشتر مردم این شهر را علیه خود برانگیختهای؟ توغای با اینکه حس میکند یا از اطرافیان میشنود که دارد اشتباه میکند و حتی میداند که چه عاقبتی در انتظارش است باز بر تصمیمهای خود پافشاری میکند و داستانهای تکراری دنیا هر بار به شکلی رقم میخورد.
گوشمان از نصایحِ دنیا پر است. آیبانو سالها قبل عشقی از توغای در دل دارد. زمانی که در جنگ بر او چیره میشود نمیگذارد این حب قدیمی مانعی برای تصمیمش باشد. از احساساتی بودن زنان داستانهای زیادی به خورد ما داده بودند و برخلاف انتظار در این داستان پر از شخصیتهای جورواجور، مردان زیادی را میبینیم که هر یک به نوعی در مهار خواستههای هیجانی و دلدادگیهای خود ضعیف و زبونند. در این میان زنی دیده میشود که میتواند برای نیل به خواستی بزرگتر، صبورانه بر دلِ خود افسار بزند.
چهل سال از نگارش «فتحنامه کلات» بهرام بیضایی میگذرد و مثل «مکبث» در گذر ایام تازه و پرطراوت به نظر میآید.
ارسیا تقوا
#نئو_فاشیست_ها
#مکبث
#نمایشنامه
#قتل_پدر_ومادر
#لاشخوران_خانه_پدری
#زخم_کاری
#کانون_نویسندگان_ایران
#مجله_آذری
#کوپیولیسم
#قیزیلی_شفق_لر_شاعری
انگار تراژدی «مکبث» را چهارصد سال بعد امروزی کرده باشند؛ با همان ژرفا و شور و ظرافت گفتوگوهای فراموشنشدنی و تجربههای آموختنی. با سرنوشت عجیب آدمهایی گره میخوریم که حسد میورزند، بهراحتی خون میریرند، حرص میخورند، کینهجویی میکنند و مغرور و مستبد تصمیم میگیرند و فرمان میرانند.
توغایخان و تویخان دو سردار مغول هستند که با همراهی هم در جنگها پیروز هستند و در سرزمینهای اطراف نامشان در دل مردم وحشت میآفریند. توغای با دسیسه تویخان را دستگیر میکند و او را در جامه روسپیان در شهر با خفت و تحقیر میگرداند. آیبانو همسر زیبای تویخان و عشق قدیمی توغای ناخواسته به میان جنگ دو گردنکش کشیده میشود. ناچار میشود برای بازپسگیری کلات و حفظ مردمش به نیرنگ متوسل شود و شجاعانه در مسیری بیبازگشت میافتد و میگوید من این بازی خون را نمیخواستم؛ این راهی بود که شما جنگطلبان خونریز نشانم دادید. توغای زمانی که تویخان را اسیر و خوار میکند از زبان یکی از فرماندهانش میشنود: شما دوتن دوشبهدوش و همقدر بودید با شکست افسانۀ یکی آن دیگری نیز بهراحتی در ذهنها میشکند. توغای چنان سرمست پیروزی است که این پند دلسوزانه را نمیشنود و نمیفهمد که اگر تویخان شکستنی است توغای هم شکستنی و نابودشدنی است. همین فرد دوراندیش چندی بعد به توغای میگوید چهگونه در شهری امید زندگی داری که پیشتر مردم این شهر را علیه خود برانگیختهای؟ توغای با اینکه حس میکند یا از اطرافیان میشنود که دارد اشتباه میکند و حتی میداند که چه عاقبتی در انتظارش است باز بر تصمیمهای خود پافشاری میکند و داستانهای تکراری دنیا هر بار به شکلی رقم میخورد.
گوشمان از نصایحِ دنیا پر است. آیبانو سالها قبل عشقی از توغای در دل دارد. زمانی که در جنگ بر او چیره میشود نمیگذارد این حب قدیمی مانعی برای تصمیمش باشد. از احساساتی بودن زنان داستانهای زیادی به خورد ما داده بودند و برخلاف انتظار در این داستان پر از شخصیتهای جورواجور، مردان زیادی را میبینیم که هر یک به نوعی در مهار خواستههای هیجانی و دلدادگیهای خود ضعیف و زبونند. در این میان زنی دیده میشود که میتواند برای نیل به خواستی بزرگتر، صبورانه بر دلِ خود افسار بزند.
چهل سال از نگارش «فتحنامه کلات» بهرام بیضایی میگذرد و مثل «مکبث» در گذر ایام تازه و پرطراوت به نظر میآید.
ارسیا تقوا
#نئو_فاشیست_ها
#مکبث
#نمایشنامه
#قتل_پدر_ومادر
#لاشخوران_خانه_پدری
#زخم_کاری
#کانون_نویسندگان_ایران
#مجله_آذری
#کوپیولیسم
#قیزیلی_شفق_لر_شاعری
۱۱.۹k
۲۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.