همینکه قطره ای از دیده ی خونبار می آید

همینکه قطره ای از دیده ی خونبار می آید
هزاران غم ز داغت در دل تبدار می آید

الا ای همسفر ای جان نثار حیدر مظلوم
به تو ای بانوی خانه چقدر ایثار می آید

نفس که می کشی با فاصله، آیا خبر داری
که بر روی سرم این سقف چون آوار می آید؟

سه ماهی می شود از من گرفتی رو، ولی بانو
از این رو بستنت هم معنی اجبار می آید

همین نان پختنت کافی است، جارو را زمین بگذار
چقدر از بازوان خسته ی تو کار می آید

نمی دانم چه ربطی هست بین سینه ات با میخ
که خون از سینه ات با قطر یک مسمار می آید

صدای ناله ی فضه خزینی تو زهرا جان
هنوز از لا به لای این در و دیوار می آید ...

وحید محمدی
دیدگاه ها (۱)

سلام علیکم بماصبرتمصبح بخیر دوستانِ سحر خیزمزندگی تان سرشار ...

به رسم ادب و ارادت هرروز صبح سلام میدهیم به ارباب بی کفن:الس...

دعای این همه چشم انتظار کافی نیست هنوز گریه بر این جویبار کا...

ای بار هرچه درد جهان روی شانه اتجانـــم فـدای راز ونیـــاز ش...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط