خنده ات که رها میشود
خندهات که رها میشود
و پرواز کنان در آسمان مرا میجوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم میگشاید.
عشق من،خنده تو
در تاریک ترین لحظهها میشکفد
و اگر دیدی،به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاریست
بخند؛زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیریست آخته.
نان را، هوا را
روشنی را، بهار را،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم...
و پرواز کنان در آسمان مرا میجوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم میگشاید.
عشق من،خنده تو
در تاریک ترین لحظهها میشکفد
و اگر دیدی،به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاریست
بخند؛زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیریست آخته.
نان را، هوا را
روشنی را، بهار را،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم...
۱.۸k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.