افتابدرحجاب

📚#افتاب_در_حجاب
♥️#ادامه_قسمت_30

پدرجان! بوى یتیمى در شامه جهان پیچیده است.و ناگهان بغضش مى ترکد.. و تو در میان هق هق پنهان گریه ات فکرمى کنى... که این دخترك شش ساله این حرفها را از کجا مى آورد.
حرفهایى که این دم رفتن ،آسمان چشم حسین را بارانى مى کند:بابا! این بار که تو مى روى ، قطعا یتیمى مى آید.

چه کسى گرد یتیمى از چهره ام بزداید؟ چه کسى مرا بر روى زانوبنشاند و دست نوازش بر سرم بکشد؟ خودت این کار را بکن بابا! که هیچ دستى به لطف دستهاى تو در عالم نیست.با حرفهاى دخترك،...
جبهه حسین ، یکپارچه گریه و شیون مى شود...

و اگر حسین ، بغض خود را فرو نخورد و با دست و کلام و نگاهش ، زنان و دختران را به آرامش نخواند،
گدازه هاى جگر کودکان ، خیام را به آتش مى کشد.و حسین خوب مى داند... و تو نیز که این خواهش فاطمه ، فقط یک ناز کودکانه نیست ،
یک کرشمه نوازش طلبانه نیست ،
یک نیاز عاطفى دخترانه نیست.

او دست ولایت حسین را براى تحمل مصیبت مى طلبد، براى تعمیق ظرفیت ، براى ادامه حیات.
تو خوب مى دانى و حسین نیز که این مصیبت ، فوق طاقت فاطمه است...
و اگر دست ولایت مدد نکند، فاطمه پیش از حسین ، قالب تهى مى کند و جان مى سپارد.این است که حسین با همه عاطفه اش ، فاطمه را در آغوش مى فشرد..

#ادامه_دارد....
دیدگاه ها (۱)

بعضےوقتاقدرچیزایےکه‌داریم‌رونمیدونیم‌'!وتنهاباازدست‌دادن‌‌او...

#حاج‌قاسم طُ‌چنـاݩ‌در‌قلب‌مـنـے♥️ڪہ‌‌هـیچڪسـے،،اینطور‌قلب‌مر...

📚#افتاب_در_حجاب♥️#قسمت30انگار اکنون این اوست که دل نمى_کند،....

🌾🌹'' والمُستشهدین بین یدیه 🌿#شهیدجهادعمادمغنیه♥️🌱#رفیق_شهیدم

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ قسمت چهارم : این من بودم که با د...

او چهار فرزند داد…اما دلش فقط یک نام را صدا می‌زد: حسینگفتند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط