وقتی دوست صمیمیت بود...
وقتی دوست صمیمیت بود...
۱/۲
ویو رانا
های من رانا هستم ایرانی ام و الان چهار ساله تو کره زندگی میکنم و دو ساله با جئون جونگکوک آشنا شدم و از زمان مدرسه ما دوست ها صمیمی همدیگر هستیم
داشتم حاضر میشدم که برم مدرسه (دانشگاه) بعد از یه میکاپ ساده کوله مو برداشتم و رفتم از خونه بیرون همینجوری تو راه مدرسه بودم که یه نفر محکم کوبید پس کلم
ویو کوک
من کوک هستم و دو ساله با رانا آشنا شدم از همون اول هم حس های بهش داشتم ولی نمیخواستم بگم که دوستی بینمون بهم بخوره تو راه مدرسه بودم که رانا رو دیدم سریع رفتم پشتش و زدم پس کلش
_سلامم
رانا(+): آخ چته تو هر چی خونده بودم برا امتحان پرید
_م،مگه امتحان داشتیم ؟!(تعجب)
+(خنده) آره بانی خنگ
_بانی خنگ ؟!
+اوهوم بده ؟!
_نه (خیلی هم جالبه (زیر لب)
_میگم رانا
+هومم ؟!
_میشه یه امروز رو تقلب برسونی ؟!
+چ،چی؟! اوممم باشه
_(خنده خرگوشی)
ویو رانا
رسیدیم مدرسه رفتیم داخل زنگ اول امتحان فیزیک داشتیم و من و کوک هم کنار هم میشینم داشتم امتحان میدادم و کوک داشت با تعجب به برگه خودش نگاه میکرد تک خنده ای کردم و سریع جای برگه ی خودم رو باهاش عوض کردم جواب های سوال ها رو نوشتم و با کوک رفتیم برگه ها رو دادیم و اومدیم تو حیاط
_رانا میگم من ...
+من چی؟!
_هیچی فقط ممنونم
+خواهش میکنم
داشتیم حرف میزدیم که سانا کوک رو صدا کرد (سانا یه دختری هست که عاشق کوکه )
_هوفف باز این دختره نچسب صدام کرد
+برو پیش عشقت
_حتی حرفشم نزن من اون دختره نچسب رو دوست داشته باشم
کوک رفت پیش سانا
منم رفتم سرویس بهداشتی که پشت مدرسه بود که یکدفعه ...
پارت بعدی رو میزارم الان !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK
۱/۲
ویو رانا
های من رانا هستم ایرانی ام و الان چهار ساله تو کره زندگی میکنم و دو ساله با جئون جونگکوک آشنا شدم و از زمان مدرسه ما دوست ها صمیمی همدیگر هستیم
داشتم حاضر میشدم که برم مدرسه (دانشگاه) بعد از یه میکاپ ساده کوله مو برداشتم و رفتم از خونه بیرون همینجوری تو راه مدرسه بودم که یه نفر محکم کوبید پس کلم
ویو کوک
من کوک هستم و دو ساله با رانا آشنا شدم از همون اول هم حس های بهش داشتم ولی نمیخواستم بگم که دوستی بینمون بهم بخوره تو راه مدرسه بودم که رانا رو دیدم سریع رفتم پشتش و زدم پس کلش
_سلامم
رانا(+): آخ چته تو هر چی خونده بودم برا امتحان پرید
_م،مگه امتحان داشتیم ؟!(تعجب)
+(خنده) آره بانی خنگ
_بانی خنگ ؟!
+اوهوم بده ؟!
_نه (خیلی هم جالبه (زیر لب)
_میگم رانا
+هومم ؟!
_میشه یه امروز رو تقلب برسونی ؟!
+چ،چی؟! اوممم باشه
_(خنده خرگوشی)
ویو رانا
رسیدیم مدرسه رفتیم داخل زنگ اول امتحان فیزیک داشتیم و من و کوک هم کنار هم میشینم داشتم امتحان میدادم و کوک داشت با تعجب به برگه خودش نگاه میکرد تک خنده ای کردم و سریع جای برگه ی خودم رو باهاش عوض کردم جواب های سوال ها رو نوشتم و با کوک رفتیم برگه ها رو دادیم و اومدیم تو حیاط
_رانا میگم من ...
+من چی؟!
_هیچی فقط ممنونم
+خواهش میکنم
داشتیم حرف میزدیم که سانا کوک رو صدا کرد (سانا یه دختری هست که عاشق کوکه )
_هوفف باز این دختره نچسب صدام کرد
+برو پیش عشقت
_حتی حرفشم نزن من اون دختره نچسب رو دوست داشته باشم
کوک رفت پیش سانا
منم رفتم سرویس بهداشتی که پشت مدرسه بود که یکدفعه ...
پارت بعدی رو میزارم الان !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK
۷.۸k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.