بوسه ات وسوسه ی حسرت لبهای من است
بوسه ات وسوسه ی حسرت لبهای من است
صورتت ماه و همه روشن شبهای من است
همه شب داغی تب چونکه ز پایم انداخت
دست گرم تو طبیب شب و تبهای من است
قبل تو بسته به شب بودم دور از خورشید
بودنت گرمی و زیبایی فردای من است
چشم تو رنگ عسل است ولی خوب بدان
رنگ چشم تو چنان آبی دریای من است
من جهانی به فدای تو چشمان خمارت کردم
گوشهٔ قلب تو را وسعت دنیای من است
همهٔ هستی من عشق تو و قلب تو شد
جز به عشق تو مگر درسر و سودای من است.
صورتت ماه و همه روشن شبهای من است
همه شب داغی تب چونکه ز پایم انداخت
دست گرم تو طبیب شب و تبهای من است
قبل تو بسته به شب بودم دور از خورشید
بودنت گرمی و زیبایی فردای من است
چشم تو رنگ عسل است ولی خوب بدان
رنگ چشم تو چنان آبی دریای من است
من جهانی به فدای تو چشمان خمارت کردم
گوشهٔ قلب تو را وسعت دنیای من است
همهٔ هستی من عشق تو و قلب تو شد
جز به عشق تو مگر درسر و سودای من است.
۴.۷k
۱۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.