دیگر به تو فکر نخواهم کرد

دیگر به تو فکر نخواهم کرد
یا اگر تصادفی
در ذهنم اتفاق بیفتی
خودم را به کوچه علی چپ می زنم

دیگر بوی عطرت
برق کفش های ورنی مشکیت
و صدای مردانه ات
مرا به رعشه وا نمی دارد

حتی دیگر به لب سیگارهایت هم
حسودی نمی کنم

دلم برای خودم تنگ شده
می خواهم به خودم سفر کنم
نوک پا
نوک پا
آنقدر دور شوم
که تو از چشمانم سراب شوی

باید داغ رد پایم را
به دل خیابات های
پشت پنجره ات بگذارم

دیدگاه ها (۴)

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط