هر روز می پرسی که آیا دوستم داری

هر روز می پرسی که : آیا دوستم داری ؟
من جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم
تو در نگاه من ، چه می خوانی ، نمی دانم
اما به جای من ، تو پاسخ می دهی : آری
ما هر دو می دانیم
چشم و زبان ، پنهان و پیدا ، رازگویانند
وآنها که دل به یکدیگر دارند
حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند
ننوشته می خوانند
من « دوست دارم» را
پیوسته در چشم تو می خوانم
نا گفته می دانم
من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری
قلب من و چشم تو می گوید به من : آری

Photo from [ The End Of The Affair 1999 ]
دیدگاه ها (۲۰)

شبیه مرهمی که روان استتمام زخم های مرا بردیمرا گرفتی از منِ ...

چگونه باور کنم ...!محبت را ، عشق را ، دوست داشتن را که همان ...

زندگی....برگ بودن در مسیر باد نیست،امتحان ریشه هاست!ریشه هم ...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط