فن مع العسر سرا

فإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا

به یادآر شبی را که با بغض و گریه سر کردی و هر ثانیه انگار جان می دادی و تصورمیکردی که این شب ، تمام نخواهد شد.
اما صبح ، با تلنگر آفتاب بیدار شدی
رسوبات غم را از صورتت تکاندی
نفس عمیقی کشیدی ، ازجایت بلندشدی و ایستادی تا قـویترازروزهای قبل ، برای آرزوهایت ، تلاش کنی .غصه ها همینقدر کـوتاهند و سختی ها همینقدر زودگذر .
تمام شب ها صبح می شوند و تنها رسوب های خسته ای می ماند برای تکاندن
دیدگاه ها (۱)

روزمرعه

مشاهده موشک‌های ایرانی از آسمان لبنان

به پایان فکر نکناندیشیدن به پایانِ هر چیزشیرینی حضورش را تل...

فالو =فالو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط