در شب تار جهان

‍ در شب تار جهان
در گذرگاهی تا این حد ظلمانی و توفانی!
در دل این همه آشوب و پریشانی
این که از پای فرو می افتد
این که بر دار نگونسار شده ست
این که با مرگ در افتاده ست
این هزاران و هزاران که فرو افتادند
این منم،
این تو،
آن همسایه،
آن انسان،
این ماییم ...!
ما
همان جمع پراکنده، همان تنها
آن تنهاهاییم ....

#فریدون_مشیری♥️
دیدگاه ها (۰)

و من مسافرم ای بادهای همواره!مرا به وسعتِ تشکیل...

ما با احساسات زندگی می کنیم،نه با شکل های رویساعت آفتابی،ما ...

از روزی که فهميدم ...نیازی به خوشبختی ندارم، ...خوشبختی در و...

اگر می خواهی از حالِ من بدانیسخت نیست !تصور کسی را که هر روز...

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ : اسلام می‌فرماید: کار غیر عقلان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط