باتو با عشق تو همخانه شدن را بلدم

باتو ، با عشق تو همخانه شدن را بلدم
غیرِ تو ، با همه بیگانه شدن را بلدم

تا کنم باز ،درِ خانه ی مهرت چو کلید
به سر از پا همه دندانه شدن را بلدم

مثل آشفتگی موی تو شد کار دلم
دل من ! غصه نخور شانه شدن را بلدم

پُر شوَم تا که من از الکل چشم و لب تو
ساقی ام باش که پیمانه شدن را بلدم

مرغ عشق منی و جای تو آغوش من است
پیش من پر بکشی لانه شدن را بلدم

آه از لیلیِ چشمِ تو و مجنونِ دلم
قرن آهن شد و افسانه شدن را بلدم
#شهریار
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌••
دیدگاه ها (۵)

#دعا میکنمدر فراسوی این شب تاریک و سیاہخداوند نور عشق بی حدش...

#الهیای زیباترین خالق زیباییها ای زیبای زیبا ای افرینش جانها...

#ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟عشق چیزی جز ظهور م...

#دریا نشدم تا دلِ تَنگم بزند شور مردابم و از ماهی و مرغابی و...

دلم پیش تو باشد،جسمم اینجا خانه ای دیگرهوایت در سرم باشد ، س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط