وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن (پارت آخر)
وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن (پارت آخر)
کنار تخت کوک نشست و دستی که سِرُم بهش وصل بود رو گرفت: پسره خنگ..چه کاری بود تو کردی؟ ها؟ مگه همه چی الکیه؟؟ ها؟؟
صدای اوج گرفتن ضربان قلب کوک که به دستگاه وصل بود شنیده شد
ا.ت سرشو کنار ساعد کوک روی تخت گذاشت و هق هق هاش رو رها کرد
به قدری گریه کرد که نفسی براش نموند
برای نفس کشیدن سرشو بالا آورد که با چشم های تیله ای و بازِ کوک مواجه شد
با شوق زیادی شروع به صحبت کرد: بیدار شدی قشنگممم چرا اینکارو کردیی؟ ها؟؟ پسره احمق!
صدای خیلی ضعیفِ کوک از گلوش خیلی سخت بیرون کشیده شد
لب های خشکش رو حرکت داد و صداش رو آزاد کرد: ا..ا.ت..بیا..بیا نزدیک تر..
ا.ت خودشو به کوک نزدیک تر کرد و با چشم هاش سوالی به کوک نگاه کرد
کوک دست ضعیفش رو زیر چونه ا.ت گذاشت و به خودش نزدیک تر کرد
لب های خشک شدش رو روی لب های ا.ت گذاشت..
با این که میدونست این لب ها برای تهیونگه
و این موجب درد بیشتری براش میشد
آروم آروم میبو//سید و درد خودش رو بیشتر میکرد
چه حس خوبی داشت براش! لب های گرم و پفکیِ ا.ت بین لب های خشک و زخم شدش بود
به آرومی میبو///سیدش! با این که میدونست تهیونگ صاحب این لب هاست!
ولع بوسی///دنش رو کمتر کرد
لب های ا.ت رو آروم و تند میبو//سید تا اینکه صدای دستگاه اکسیژنش شنیده بشه
از ا.ت فاصله گرفت و دست ا.ت رو توی موهای مشکیش گذاشت
صدایی که از چند دقیقه پیش ضعیف تر شده بود و دیگه شنیده نمیشد و تیکه تیکه حرف زدن هاش به گوش ا.ت رسید: خاطرات شیرینی بودن..تمامی لحظه هام باهات شیرین بودن..لب های عسلیت رو امتحان کردم! اولین ...و.. آخرین بو//سه.. میدونم..دیگه نمیتونم..کنارت باشم..ولی..تو..تو زندگی بعدی برای من باش!
بزار.. اونموقع..با تمام.. وجودم حس کنم عطرتو!؛
الان..برای آخرین.. بار.. میبینمت! خیلی..تلخه که..دارم ترکت میکنم..
و..ولی...بدون..تو قلبم میمونی.. چشم های عسلیت فرشته نجاتم بودن..
ا...ا.ت..مرسی که پیشم بودی و...این منِ..دیوونه رو... تحمل..کردی..
من هنوز با تو ام«still with you!!»
چشم های کهکشانی کوک با ریختن آخرین قطره اشک بسته شد..
تلاش های ا.ت بی فایده بود..صداش کرد..دستشو به بازو های کوک کوبید..دکتر ها رو صدا کرد...
ولی مثل اینکه قلب کوک اینجا مونده بود و خودش رفته بود..
+ببخشید جونگ کوکااا..متاسفممم
و ا.ت برای آخرین بار به چهره دلربایِ بیجون کوک نگاه کرد
۴ آپریل
سال ۲۰۲۴
ساعت ۸:۵۸
علت فوت: ضربه مغزی
علت فوت رو اشتباه نوشته بودن!
فقط ضربه مغزی نبود..فشار دلتنگی باعث ایست قلبش شده بود..
دلتنگی..!
اینم از فیکمون..
چطور بود بلوبریا؟
کنار تخت کوک نشست و دستی که سِرُم بهش وصل بود رو گرفت: پسره خنگ..چه کاری بود تو کردی؟ ها؟ مگه همه چی الکیه؟؟ ها؟؟
صدای اوج گرفتن ضربان قلب کوک که به دستگاه وصل بود شنیده شد
ا.ت سرشو کنار ساعد کوک روی تخت گذاشت و هق هق هاش رو رها کرد
به قدری گریه کرد که نفسی براش نموند
برای نفس کشیدن سرشو بالا آورد که با چشم های تیله ای و بازِ کوک مواجه شد
با شوق زیادی شروع به صحبت کرد: بیدار شدی قشنگممم چرا اینکارو کردیی؟ ها؟؟ پسره احمق!
صدای خیلی ضعیفِ کوک از گلوش خیلی سخت بیرون کشیده شد
لب های خشکش رو حرکت داد و صداش رو آزاد کرد: ا..ا.ت..بیا..بیا نزدیک تر..
ا.ت خودشو به کوک نزدیک تر کرد و با چشم هاش سوالی به کوک نگاه کرد
کوک دست ضعیفش رو زیر چونه ا.ت گذاشت و به خودش نزدیک تر کرد
لب های خشک شدش رو روی لب های ا.ت گذاشت..
با این که میدونست این لب ها برای تهیونگه
و این موجب درد بیشتری براش میشد
آروم آروم میبو//سید و درد خودش رو بیشتر میکرد
چه حس خوبی داشت براش! لب های گرم و پفکیِ ا.ت بین لب های خشک و زخم شدش بود
به آرومی میبو///سیدش! با این که میدونست تهیونگ صاحب این لب هاست!
ولع بوسی///دنش رو کمتر کرد
لب های ا.ت رو آروم و تند میبو//سید تا اینکه صدای دستگاه اکسیژنش شنیده بشه
از ا.ت فاصله گرفت و دست ا.ت رو توی موهای مشکیش گذاشت
صدایی که از چند دقیقه پیش ضعیف تر شده بود و دیگه شنیده نمیشد و تیکه تیکه حرف زدن هاش به گوش ا.ت رسید: خاطرات شیرینی بودن..تمامی لحظه هام باهات شیرین بودن..لب های عسلیت رو امتحان کردم! اولین ...و.. آخرین بو//سه.. میدونم..دیگه نمیتونم..کنارت باشم..ولی..تو..تو زندگی بعدی برای من باش!
بزار.. اونموقع..با تمام.. وجودم حس کنم عطرتو!؛
الان..برای آخرین.. بار.. میبینمت! خیلی..تلخه که..دارم ترکت میکنم..
و..ولی...بدون..تو قلبم میمونی.. چشم های عسلیت فرشته نجاتم بودن..
ا...ا.ت..مرسی که پیشم بودی و...این منِ..دیوونه رو... تحمل..کردی..
من هنوز با تو ام«still with you!!»
چشم های کهکشانی کوک با ریختن آخرین قطره اشک بسته شد..
تلاش های ا.ت بی فایده بود..صداش کرد..دستشو به بازو های کوک کوبید..دکتر ها رو صدا کرد...
ولی مثل اینکه قلب کوک اینجا مونده بود و خودش رفته بود..
+ببخشید جونگ کوکااا..متاسفممم
و ا.ت برای آخرین بار به چهره دلربایِ بیجون کوک نگاه کرد
۴ آپریل
سال ۲۰۲۴
ساعت ۸:۵۸
علت فوت: ضربه مغزی
علت فوت رو اشتباه نوشته بودن!
فقط ضربه مغزی نبود..فشار دلتنگی باعث ایست قلبش شده بود..
دلتنگی..!
اینم از فیکمون..
چطور بود بلوبریا؟
۲۱.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.