Part ⁷⁸
ا.ت ویو:
ازش جدا شدم و اومدم پایین اما هنوز توی بغلش بودم..سرم رو بالا گرفتم و گفتم
ا.ت:بلاخره این جدایی تموم شد
جونگ کوک لبخندی زد و محکم تر بغل کرد گفت
کوک:واقعا دلتنگت بودم
سرش رو توی گودی گردنم کرد و نفسی عمیق کشید گفت
کوک:دیگه نمیزارم چیزی باعث جداییمون بشه بانوی زیبام
کمی ازش فاصله گرفتم توی چشماش نگاه کردم.دوباره همون رنگ سابق رو گرفته بود رنگ عشق و علاقه..این چشمارو دوست داشتم مخصوصا وقتی باعشق نگاهم میکرد مثل الان..اروم ل*ب زدم
ا.ت:خیلی دوست دارم
جونگ کوک موهایی که جلو صورتم ریخته شده بود رو داد پشت گوشم و گفت
کوک:ولی من عاشقتم
لبخندی به ل*بهام اوردم که گفت
کوک:میدونی توی این یک ماه چقدر تلاش کردم تا دلت رو بدست بیارم
خندیدم گفتم
ا.ت:تو همون روز اول دلمو به دست اوردی..چون واقعا عاشقتم..
جونگ کوک بو*سه ای روی موهام زد و دوباره به اغوش کشیدم..
مدتی توی همون حالت بودیم که یک دفعه زیر پام خالی شد..جونگ کوک دستشو زیر پاهام گذاشته بود و بلندم کرده بود و بردتم سمت تخت و گذاشتم روی تخت..فهمیدم که چه چیزی میخواست..
ادامه دارد
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.