مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت تکان میداد و بر زمین

مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت ‌تکان می‌داد و بر زمین می‌ریخت. صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را می‌کنی؟ دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است. چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت می‌کنی؟ صاحب باغ به غلامش گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم.

آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او می‌زد. دزد فریاد برآورد، از خدا شرم کن. چرا می‌زنی؟ مرا می‌کشی. صاحب باغ گفت : این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت بنده خدا می‌زند. من اراده‌ای ندارم کار، کار خداست. دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم تو راست می‌گویی ای مرد بزرگوار نزن. برجهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است اختیار است اختیار.
دیدگاه ها (۱۵)

ای بقیع. ای غریب آباد. آغوش باز کن. غریب دیگری در راه است.  ...

☫﷽☫روز شمار عیدالله الاکبر ۴۰روز تاغدیر‌ ...

به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلامبه هر زمان و مـکان و به...

👌

‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌" خیلی زیباس این متن "از یه متخصص ارتوپد سوال...

حکایت نماز میت چوپان

چند پارتی(جونگ کوک/ات)part3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط